سالیان سال پیش، هنگامیکه ماموتهای پشمالو و ببرهای دندان خنجری بر روی کرهی زمین زندگی میکردند، سرمای شدیدی همهجا را فراگرفت. در آن روزهای سرد و وحشتناک، سنجابی، تنها بلوطش را محکم در آغوش گرفته و مراقب آن بود؛ زیرا غذا یافت نمیشد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه عصر حجر ، سفر به دوران پارینهسنگی
ساعت کاری اداره تمام شده بود. مسئول اداره درحالیکه ساعت آفتابیاش را نگاه میکرد، با کشیدن دُم خروس، پایان وقت اداری را اعلام کرد. سرویس اداره که یک دایناسور بزرگ بود، آمادۀ سوار کردن کارمندان بود؛ اما فِرِد یک ماشین قشنگ داشت که با سنگ و چوب ساخته بود.
بخوانیدقصه کودکانه آناستازیا شاهزاده خانم روس
در زمانی نهچندان دور، در سال ۱۹۱۶ نیکُلای تزار، امپراتور روسیه بود. همه در قصر مشغول برگزاری جشنهای سیصدمین سالگرد پادشاهی رومانوفها بودند. در آن شب، آناستازیا جوانترین دختر نیکُلای مثل ستارهها میدرخشید.
بخوانید