یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود. در برکهای زیبا در دوردستِ این سرزمین خاکی، سه ماهی زرنگ و زبل، دوراندیش و تنبل و کاهل باهم زندگی میکردند.
بخوانیدRecent Posts
داستان آموزنده حجاب برای دختران: باغ پرندگان
آن روز که با بچهها به باغ پرندگان رفتیم، یکی از بهترین روزهای زندگیام بود. باغی سرپوشیده، پر از پرندگان و پروانههای قشنگ، درختان زیبا و حوضچههایی پر از ماهی و اردک.
بخوانیدقصه کودکانه: تُپلی و کُپلی در مزرعه || بیا بریم شیر بدوشیم
تپلی و کپلی، به همراه دوستشان «روبی»، در میان گلها و سبزهها، به بازی و شیطنت مشغول بودند که سروکله پدربزرگ پیدا شد. پدربزرگ سه ظرف بزرگ در دست داشت. پدربزرگ گفت: «بچههای قشنگ من، نگاه کنید چی برایتان آوردهام.»
بخوانید