یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، کرم ابریشم کوچولو و قشنگی بود که احساس میکرد مریض شده. خیلی بیحال و بیحوصله شده بود. هر وقت که دوستانش به دیدارش میآمدند تا باهم بازی کنند، کرم کوچولو میگفت: «نه من اصلاً حوصله بازی ندارم. دلم میخواهد بخوابم!»
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه پیش از خواب: عروسک نخودی
مریم، دختر خوب و مهربانی است که با پدر و مادر و مادربزرگش در خانۀ کوچکی زندگی میکند. او هرروز با مادرش به خرید میرود، بعد به خانه برمیگردد و با اسباببازیهایش بازی میکند یا به قصههای قشنگی که مادربزرگ تعریف میکند، گوش میدهد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: زرافه قدبلند
در جنگلی قشنگ که پر بود از درختهای مختلف و حیوانات گوناگون، زرافهای زندگی میکرد. حیوانات جنگل، همیشه زرافه را به خاطر گردن بلندش مسخره میکردند.
بخوانید