بچه های عزیز! می خوام حالا یه داستان خیلی قشنگ براتون تعریف کنم. این داستان درباره یه پسر کوچولو به اسم پیتر و یه گرگه. البته من به تنهایی اونو براتون تعریف نمی کنم. بلکه یک ارکستر بزرگ، منو در گفتن این داستان همراهی میکنه...
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی قدیمی: آهو و پرنده ها || به روایت: احمد شاملو
صحرایی بود بزرگ بزرگ، پر از پرنده و چرنده. در وسط این صحرا یك آبگیر بزرگ بود که تمام پرنده ها و چرنده ها دور آن جمع شده بودند. در این صحرا جز پرنده و چرنده، جانوری نبود. خوشحالی پرنده ها و چرنده ها و زندگی آنها، بسته به این آبگیر بود.
بخوانیدقصه صوتی قدیمی: دریاچه قو || یک باله از چایکوفسکی
در زمانی دور، خیلی دور، جنگلها جایگاه شیاطین و اجنه بود که شبها در جامهی مهتاب، زیر درختها پرسه میزدند. پریها روی زمین قدرت زیادی داشتند. اما جادوگرها که موجودات بیرحمی بودند، اندام مقتدرترین امیران و حاکمان را از وحشت به لرزه در میآورند.
بخوانید