یکی بود یکی نبود. خانهی کوچکی بود با دو پنجرهی قشنگ و یک سقف چوبی قرمز. توی این خانه خواهر و برادری با پدر و مادرشان زندگی میکردند. اسم این خواهر و برادر نسیم و نیما بود. نسیم از نیما کمی بزرگتر بود. ولی هردوی آنها خیلیخیلی عاقل و باادب بودند.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: فیل کوچولویی که فکر میکرد بزرگ شده || بی خبر، خانه را ترک نکنید!
«فیل کوچولو» فیل باادب و مهربانی است که با پدر و مادرش در جنگل بزرگ و سرسبزی زندگی میکند. فیل کوچولو و پدر و مادرش هرروز صبح از میان درختان و علفهای بلند جنگل میگذرند و کنار دریاچهی آرام و زیبایی میرسند.
بخوانیدقصه کودکانه: مترسک مهربان || با گنجشک ها مهربان باشیم!
بابا علی پیرمرد مهربان و زحمتکشی بود که یک مزرعهی قشنگ گندم داشت. بابا علی برای گندمهایش خیلی زحمت میکشید و کار میکرد، تا آنها بهموقع بزرگ و پُردانه بشوند.
بخوانید