سانتی یک کرم ابریشم کوچولو بود. او چهارتا پای جلو و شش تا پای عقب داشت. راه رفتن سانتی عجیب و تماشایی بود. سانتی میتوانست بخزد و جلو برود. میتوانست روی پاهای عقب بلند شود و صاف بایستد.
بخوانیدRecent Posts
قصه کودکانه: جاوید و دزدها | دزدی کار خیلی بدی است
روزی بود و روزگاری. جاوید و پدر پیرش در مزرعهای زندگی میکردند. آنها در مزرعهشان گندم میکاشتند و زندگی خوبی داشتند. ازقضا پیرمرد مریض شد. جاوید هم شب و روز از پدرش مراقبت میکرد.
بخوانیدقصه کودکانه: فیل کوچولوی باهوش | شغلی را که دوست دارید دنبال کنید
در جایی خیلیخیلی دور و گرم، فیل کوچولویی به دنیا آمد. خانم فیله با مهربانی او را لیسید و گفت: «چه فیل نازی! اسمش را میگذارم بادامزمینی!» فیل کوچولو از همان اول، مثل برادر و خواهرهایش نبود. خرطومش را پر از آب میکرد و به گُلها آب میداد.
بخوانید