هنگامیکه خوارزمشاه، سمرقند را محاصره کرده بود، ما در آن شهر زندگی میکردیم. در محلهی ما دختری زندگی میکرد، بسیار زیبا و فریبنده، آنچنانکه در همهی سمرقند دختری چون او نبود.
بخوانیدRecent Posts
قصه های شیرین فیه ما فیه: جوی حرفهای تازه
سخن بهاندازه بیرون میآید. حرفهای من به آب میماند که میراب آن را به سویی روان میسازد. آب چه میداند که میراب او را به کجا میبرد، به خیارزار، کَلَمزار یا گلستانی؟
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: نشانیِ درستِ دوست
کسی گفت: «من فلان مرد را خوب میشناسم، میخواهی نشانهاش را بدهم؟» گفتند: «بفرما!» گفت: «او خَرکچی من بود و دو گاو سیاه هم داشت.» شناختن و نشانی دادن مردم اینگونه است.
بخوانید