در گذشتههای دور که آرزوها کمتر به حقیقت میپیوست، دو دوست وجود داشتند: یکی آهنگر و دیگری بازرگان که اغلب باهم به مسافرت میرفتند. آهنگر، مرد جوانی بود با صورت ظریف و موهایی زیبا؛
بخوانیدRecent Posts
افسانه های مغرب زمین: کوتولههای تپه مانچول / گاهی باید از بهترین چیزها گذشت
در زمانهای قدیم، بازرگانی بود به اسم ژاکوب که خیلی مهربان بود. بازرگان همیشه جنسهایش را به قیمتی که میخرید، میفروخت. حتی گاهی آنها را ارزانتر هم میفروخت.
بخوانیدافسانه های مغرب زمین: رامپل کوتوله / دروغ همچون دیوار کجی است که راست نمی شود
یکی بود یکی نبود. آسیابان فقیری بود که همیشه دلش میخواست در نظر دیگران مهم جلوه کند. او کمی لافزن بود؛ اما چیزی نداشت که به آن افتخار کند. فقط دختری داشت که بینهایت زیبا بود.
بخوانید