قناری کوچولو خیلی خوشحال بود. چون اون روز قناری فهمیده بود که خورشید خانوم خیلی مهمه. اون میخواست یه جوری از خورشید خانم تشکر کنه...
بخوانیدRecent Posts
قصه صوتی کودکانه: کاموای زرد و مشکل بزرگ / مریم نشیبا
همهی کامواهای رنگی با هم همسایه بودند. آنها با طلوع خورشید به کمک هم شهر را آب و جارو می کردند. ولی از بین همهی کامواها، کاموای زرد به کسی کمک نمی کرد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یک روز خوب برای مهسا / مریم نشیبا
مادربزرگ مهسا دستپخت خیلی خوبی داشت. هرکدام از افراد خانواده یک غذا را دوست داشتند؛ برای همین آقابزرگ قرعهکشی کرد تا ببیند مادربزرگ چه غذایی را بپزد...
بخوانید