«ایوزخانی» قدم آهسته کرد، ایستاد و با پای برهنهٔ خود سه بار زیر قدم خود، برفها را کوبید و با سر به ژاندارمهایی که پشت سر او نیزه به دست میآمدند ...
بخوانیدRecent Posts
داستان کوتاه محیط تنگ / نوشته: جلال آل احمد
فقط صدای کریه سوسکها از درزهای تاریک دیوار نم کشیده و خزه بستهٔ زندان به گوش میرسید.
بخوانیدداستان کوتاه در راه چالوس / نوشته: جلال آل احمد
رفیق سفر کردهٔ من، وقتی میخواستم از تهران حرکت کنم، پای قطار خوب برایم گفته بود که با اینهمه اسامی نو، و اروپایی مآب هنوز هم ...
بخوانید