بایگانی/آرشیو برچسب ها : پلنگ

قصه کودکانه: روباه و پلنگ جوان | تجربه داشتن مهم‌تر از زور و قدرت است!

قصه-شب-کودک-روباه-و-پلنگ-جوان

روزی روزگاری پلنگ جوان رو به پدرش کرد و گفت: «پدر جان، من امروز می‌خواهم به شکار بروم و خودم غذای خودم را پیدا کنم.» پلنگ پیر گفت: «چه‌کار خوبی! من همیشه آرزو داشتم روزی برسد که تو خودت بتوانی کارهایت را انجام بدهی؛ ولی بدان که هنوز نمی‌توانی به شکار بروی!»

بخوانید

قصه کودکانه پلنگ سیاه || نبرد زیرکانه با گرگ ها

قصه کودکانه پلنگ سیاه (1)

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. کوهستان، ساکت و آرام بود. تنها صدای زمزمۀ چشمه که از دل کوه می‌جوشید و بیرون می‌پرید شنیده می‌شد. کلاغ، نوک درخت، بالای کوه ایستاده بود و دوروبر را می‌پایید.

بخوانید