بایگانی/آرشیو برچسب ها : هانس خوش شانس

داستان آموزنده: هانس خوش شانس / ساده بودن به معنای خنگ بودن نیست

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-هانس-خوش-شانس

پسری بود به نام هانس. او مدت هفت سال برای اربابش کار کرد. روزی هانس به اربابش گفت: «ارباب جان، زمانی که قرار بود برای شما کار کنم به پایان رسیده و حالا می‌خواهم نزد مادرم برگردم، دستمزد مرا بده.» ارباب گفت: «تو با صداقت و درستی به من خدمت کردی و من حق تو را آن طور که باید می‌پردازم.» و بعد یک تکه طلا به او داد

بخوانید

افسانه های مغرب زمین: هانس و مرد کوچک آهنی / یک دل پاک و بی الایش بهتر از غرور بی جاست!

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-هانس-و-مرد-کوچک-آهنی

ممکن است فکر کنید که هر پادشاهی خوشبخت است؛ زیرا شاهان پول زیادی برای خرج کردن دارند. آن‌ها بهترین اسب‌ها را برای سوارشدن دارند؛ بهترین جواهرات را برای آویختن و بزرگ‌ترین قصرها را برای زندگی کردن؛ اما روزگاری پادشاهی بود که همه‌ی این چیزها را داشت ولی شاد نبود.

بخوانید

داستان کودکانه و آموزنده: مردی که زیاد نمی‌دانست || هانس ساده

داستان-کودک-مردی-که-زیاد-نمی-دانست.-قصه-هانس-ساده-لوح

داستان کودک: روزی روزگاری مرد جوان و ساده‌دلی زندگی می‌کرد. مرد جوان که هفت سال پیش یک نعل‌بند کار کرده بود، یک روز تصمیم گرفت به خانه برگردد. نعل‌بند برای این هفت سال کار، یک‌تکۀ بزرگ نقره به او داد و گفت: «این هم مزد تو!»

بخوانید