صدها سال پیشازاین، زن و مرد ثروتمندی در خانهی بزرگ و مجللی به سر میبردند...پول و ثروت آنها خیلی زیاد بود و البته آنها تمام پول و ثروت خود را بهوسیلهی تجارت و از راه کار و کوشش به دست آورده بودند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : سرقت
قصه کودکانه: اردلان و اسب مردنی | دزدی توی روز روشن
در زمانهای دور، مردی بود به نام اردلان. او هرسال به خانهی دوستش میرفت و مقدار زیادی خرما برایش میبرد. خانهی دوست او در شهر دیگری بود. اردلان اسبی نداشت و همیشه پیاده آن راه را میرفت.
بخوانیدقصه کودکانه: جاوید و دزدها | دزدی کار خیلی بدی است
روزی بود و روزگاری. جاوید و پدر پیرش در مزرعهای زندگی میکردند. آنها در مزرعهشان گندم میکاشتند و زندگی خوبی داشتند. ازقضا پیرمرد مریض شد. جاوید هم شب و روز از پدرش مراقبت میکرد.
بخوانیدشعر کودکانه: دزد || دزد اومده به خونهمون
شعر کودک: دزد اومده به خونهمون، فرشای ما رو برده
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: دزدی در ده || قصه شب برای کودکان
روزی روزگاری در دهکدهای دوردست پسری به نام «غلام» با مادر پیرش زندگی میکرد. او اهل کار کردن نبود و همیشه دوست داشت بهراحتی پول دربیاورد.
بخوانید