داستان کودکانه قدیمی: دختر نیکوکار / به فقرا کمک کنیم داستان مصور کودکان 18 یکی بود، یکی نبود. دختر یتیم و فقیری بود به نام «ماری». یک روز، ماری کوچولو نزد خانمی رفت به اسم خانم ژاکی و به او گفت: «من خیلی فقیرم. اگر ممکن است، به من کاری بدهید.» بخوانید