خری وحشی، خری اهلی را که آفتاب میگرفت و استراحت میکرد، دید و به خاطر شرایط مطلوب و غذای خوبی که از آن لذت میبرد، به او تبریک گفت.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : داستان کهن
قصههای ازوپ: خودستایی || از خودت تعریف و تمجید نکن!
روزی مردی نزد ازوپ رفت و نوشتههایی بیمحتوا را که همگی سرشار از تعریف و تمجید از خود بود، برای او خواند.
بخوانیدقصههای ازوپ: علت ناله || انسان عاقل، خطر واقعی را درک میکند
خوکی به گلهای گوسفند پیوست و با آنها مشغول چرا شد. یک روز چوپان دستهایش را روی گُرده او گذاشت، اما خوک شروع کرد به آه و ناله.
بخوانیدقصههای ازوپ: آشنایی بیشازحد، کاهش حرمت است.
آدمیان اولین بار که شتر را دیدند از جثۀ درشت او ترسیدند و پا به فرار گذاشتند؛ اما با گذشت زمان او را جانوری آرام دیدند و جرئت نزدیک شدن به او را یافتند.
بخوانیدقصههای ازوپ: ماهیگیری از آب گلآلود | نفع عدهای در عدم شفافیت است
ردی در آب رودخانهای ماهی میگرفت. او پسازآنکه تور خود را از اینسو تا آنسوی رود پخش کرد، سنگی را به ریسمانی بست.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر