بایگانی/آرشیو برچسب ها : حرص و طمع

قصه کودکانه چینی: آدم طمع‌کار و آدم قانع و کشور موش‌ها

قصه-کودکانه-چینی-آدم-طمع‌کار-و-آدم-قانع-و-کشور-موش‌ها

در سال‌های خیلی‌خیلی دور یک پیرمرد و یک پیرزنِ خیلی فقیر باهم زندگی می‌کردند. یک روز، پیرمرد داشت کف کلبه را جارو می‌کرد که یک دانه ذرت درشت پیدا کرد. پیرمرد دانه‌ی ذرت را برداشت و به کنار لانه‌ی موش‌ها رفت

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: هدیه‌ی آدم کوچولوها / سزای طمعکار

قصه-های-شب-برای-کودکان-ایپابفا-بچه‌های-طلایی-هدیه‌ی-آدم-کوچولوها

روزی، مرد خیاطی همراه زرگری به گردش رفتند. شب که شد آن‌ها مجبور شدند در بیابان بخوابند. نیمه‌شب بود که از دور صدایی را شنیدند. هر چه آن‌ها جلوتر می‌رفتند، صدا نزدیک‌تر می‌شد. این صدا، صدای عادی نبود، به‌قدری زیبا بود که آن‌ها خستگی‌شان را فراموش کردند

بخوانید

قصه کودکانه پیش از خواب: خواهش بیجا / مواظب باش چه قولی می‌دهی

قصه های شب برای کودکان ایپابفا خواهش بیجا

روزی، روزگاری کشاورزی پسری داشت که قدش به‌اندازه یک انگشت شست بود و سال‌ها بعد از تولدش حتی به‌اندازه سرسوزن هم رشد نکرده بود. به‌این‌ترتیب، حسرت داشتن یک پسر بزرگ و قوی به دل کشاورز و زنش مانده بود.

بخوانید

قصه کودکانه: گردوهای کلاغ | حرص و طمع کار خوبی نیست.

قصه-شب-کودک-گردوهای-کلاغ

کلاغی بود که گردو را خیلی دوست می‌داشت. طوری که جانش بود و گردو و اگر کسی اسم گردو را می‌آورد آب از دهان او سرازیر می‌شد. این کلاغ همیشه با خودش می‌گفت: «می‌شود من یک روز لانه‌ام را پر از گردو کنم، آن‌قدر که دیگر جایی برای خودم هم نباشد؟»

بخوانید