زیر گنبد کبود، زنِ خوب مهربانی بود که در یک خانهی کوچک و قشنگ، کنارِ مزرعهی سبز و خرمی از شبدر زندگی میکرد. شبدرهای این مزرعه آنقدر خوشبو، سبز و تازه بودند که انسان دلش میخواست آنها را بچیند.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : جادوگر
داستان کودکانه: ماجراجویی در جنگل جادویی / آریا جنگل را نجات میدهد.
یک کودک شجاع به نام «آریا» به جنگل جادویی میرود تا مأموریتی خاص را انجام دهد. در این جنگل، درختان سخنگو، حیوانات جادویی و گلهای عجیب وجود دارند.
بخوانیدقصه شب کودکان: زیبای خفته
در تمام کشور جشن و شادی بر پا بود و همهجا چراغانی شده بود، چون دختر پادشاه به دنیا آمده بود؛ دختری کوچولو و زیبا.
بخوانیدقصه قبل از خواب: شاهزاده خانم قورباغه / برگرفته از ادبیات شفاهی روسیه
روزی روزگاری پادشاهی زندگی میکرد که سه پسر داشت. روزی به آنها گفت: «پسران من، وقت ازدواج شما فرا رسیده است. برای هر یک از شما تیر و کمانی آوردهام. تیر و کمان خود را بردارید و هر یک تیری به سویی رها کنید.
بخوانیدداستان بچههای بیپناه / پسری که با طلسم نامادری، آهو شد / داستان های برادران گریم
برادر کوچولو دست خواهر کوچکش را گرفت و گفت: «از روزی که مادرمان مرده است، ما روز خوش ندیدهایم. هرروز از زنپدرمان کتک میخوریم. هر وقت میخواهیم به او نزدیک بشویم با لگد ما را از خود میراند. از روزی که به این خانه آمدهایم غذای ما نان خشکوخالی است.
بخوانید