من با تو، تو با من میبینم، میبینی
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۱۱ اسفند
شعر کودکانه «پدربزرگ» سروده: افسانه شعبان نژاد
پدربزرگو دوست دارم اون منو خیلی دوست داره
بخوانید -
۱۱ اسفند
شعر کودکانه «دریای آشغال» سروده: مریم زرنشان
دریای آبی خاکستری رنگ دیگر ندارد ماهی و خرچنگ
بخوانید -
۱۱ اسفند
شعر کودکانه «ماسک های کثیف» سروده مهری طهماسبی دهکردی
بعضیها ماسک کثیف میندازن روی زمین
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه غمانگیز «یک چشم»
مادرم تنها یک چشم داشت. در تمام عمرم از او متنفر بودم زیرا او باعث خجالت من میشد.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «حرفهایی برای نگفتن » / مهسا آذریان
داشتم با چندش به پاهاي خیس و گِلِیم نگاه میکردم. برگشت سمتم و گفت: «قشنگ نیست؟» چی؟ بارون! بارون رو میگم دیگه! قشنگ نیست؟
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه عاشقانه «تنهایی مطلق»
عشق هرگز فراموش نمیشود ممکن است گاهی کوچک شود، خرد شود و یا به کم رنگترین حالت ممکن درآید ولی هرگز از بین نمیرود. درگوشهای از ذهن یا در تکهای از قلب باقی میماند.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «پنجره» / ابوالفضل یرافی
میکاییل روی صندلی چوبیاش، پشت میز مربعی جلا خورده، روبروی پنجره باز آپارتمان کوچک و بدون ظرافتش نشسته بود. چهرهاش مانند شهرش سرد بود. شهری پر جمعیت و کم نور و بدبو. شهری با مناظر تکراری.
بخوانید -
۱۰ اسفند
داستان کوتاه «اگه از دستت بدم، چی میشه؟» / جمشید محبی
ما داشتیم نمایشنامهی «داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد» را دورخوانی میکردیم. او نقش مرد را میخواند و من نقش دختر را.
بخوانید