در نزدیکی یک روستا زنی با دو دخترش در یک کلبه زندگی میکرد، یکی از دخترها زیبا و پرکار و دیگری زشت و تنبل بود.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۶ اسفند
قصه صوتی این صدای چیه؟ / با صدای مریم نشیبا
یک روز وقتی خاکستری تازه از خواب بیدار شد صدایی شنید. او می خواست بداند صدا از کجا می آید ...
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی موش، پرنده و سگ / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزگاری، یک موش کوچک، یک پرنده کوچک و یک سگ پاکوتاه باهم زندگی میکردند.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی معما / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، شاهزاده ای بود که از هیچ چیز به اندازه سفر رفتن، آن هم با یکی از خدمتکاران وفادارش، خشنود نمیشد.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی سیندرلا / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، مرد ثروتمندی بود که همسرش در بستر بیماری افتاده بود. زن چون میدانست که مرگش بزودی فرا میرسد دخترش را نزد خود خواند
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی ماهیگیر و همسرش / قصهها و داستانهای برادران گریم
ماهیگیری با همسرش، در کلبه ای محقر، کنار یک دریاچه روزگار را به خوشی میگذراند. او هر روز میرفت، قلاب میانداخت و ماهی میگرفت.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی خیاط کوچک شجاع / قصهها و داستانهای برادران گریم
یک روز زیبای تابستانی خیاطی کوچک اندام در کنار پنجره باز مغازهاش، پشت میز کار نشسته بود و خیاطی میکرد.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی ساقه نی، تکه زغال و دانه لوبیا / داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، پیرزنی در یک روستا زندگی میکرد. او یک بار از باغش کمی لوبیا چید تا برای خودش شام درست کند.
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی زبان حیوانات / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته، پادشاهی زندگی میکرد که خیلی عاقل بود و همه به داوری او اعتقاد داشتند. نزد او هیچ چیز مجهول نمیماند، حتی خبر پوشیدهترین رازها
بخوانید -
۲۵ اسفند
افسانهی سه برگ جادویی / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، مرد بسیار فقیری بود که به سختی میتوانست معیشت خود و پسرش را فراهم کند.
بخوانید