ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر
روزی روزگاری، مردی بود که فرزندان زیادی داشت. او ناچار شده بود از دوستانش بخواهد برای گذران زندگی هر یک از فرزندانش او را یاری دهند.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۶ اسفند
افسانه‌ی مهمانان پردردسر / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی روزگاری، مرغ و خروسی تصمیم گرفتند برای دیدن ارباب پیر خود دکتر کوربِس به ده بروند.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی داماد تبهکار / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
آسیابانی بود که دختری زیبا داشت. وقتی دختر بزرگ شد، بزرگ‌ترین ارزوی اسیابان این بود که او ازدواج کند و ازدواجش با خوشبختی همراه باشد.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی سه پری ریسنده / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی روزگاری، دختر جوانی زندگی می‌کرد که بسیار تنبل و تن پرور بود. او از کار کردن بدش می‌آمد
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی بچه‌ای که عوض شده بود / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
زنی فقیر بچه ای کوچک داشت. پریان بچه او را برداشتند و با خود بردند و به جای آن بچه دیگری گذاشتند.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی سفر دختر خدمتکار / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
یکی بود یکی نبود، دختر خدمتکاری بود که به خاطر تمیزی و پرکاری‌اش مورد توجه و علاقه ارباب و زن ارباب بود.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی کوتوله‌ها و کفاش / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزگاری، کفاشی بود که خیلی فقیر شده بود، البته خودش مقصر نبود. فقط به اندازه دوختن یک جفت کفش، چرم برایش باقی مانده بود.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی عروسی بیوه‌ی روباه / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی روزگاری، روباه پیری بود که با نهایت شگفتی، نه تا دم داشت؛ هرچند دم‌های زیاد موجب نشده بود که او عاقل‌تر یا بهتر باشد.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی بندانگشتی / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی روزگاری، روستایی فقیری بود که یک شب کنار اجاق کلبه فقیرانه‌اش نشسته بود و از سر بیکاری آتش آن را به هم می‌زد. همسرش هم مشغول نخ‌ریسی بود.
بخوانید -
۲۶ اسفند
افسانه‌ی سه پسر خیاط / قصه‌ها و داستان‌های برادران گریم
روزی روزگاری، خیاطی بود که سه پسر داشت. بزی هم داشت که شیر پسران او را فراهم می‌کرد.
بخوانید
