یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، دهقان پیری بود که با دخترش در یک روستا زندگی میکرد.
بخوانیدTimeLine Layout
اسفند, ۱۳۹۹
-
۲۸ اسفند
افسانهی کوتوله / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاه ثروتمندی بود که سه دختر داشت. دخترها عادت داشتند از صبح تا غروب در باغهای دوروبر قصر پدرشان قدم بزنند.
بخوانید -
۲۸ اسفند
افسانهی ازدواج هانس / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، روستایی جوانی بود که او را هانس مینامیدند. عمویش مایل بود او با زنی ثروتمند ازدواج کند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی هانسِ خوششانس / قصهها و داستانهای برادران گریم
هانس، هفت سال آزگار در خدمت استادش بود و پس از پایان هفت سال به او گفت: - استاد، دورهی من تمام شده و باید نزد مادرم برگردم.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی عروسِ خرگوش / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، زنی بود که با دخترش در مزرعهای پر از کلمهای مرغوب زندگی میکرد. بعد از مدتی خرگوشی به مزرعه آمد و همه کلمها را خورد.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی روباه، پدرخوانده توله گرگ / قصهها و داستانهای برادران گریم
مادهگرگی تولهای به دنیا آورد و از روباه خواهش کرد که پدرخوانده تولهاش بشود.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی دزد و استادش / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران گذشته مردی بود به نام جان که خیلی دلش میخواست پسرش حرفه مناسبی پیدا کند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی کاترین و فردریک / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، روزی روزگاری جوانی بود به نام فردریک که با دختری به نام کاترین ازدواج کرد.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی زارع خردهپا / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزگاری تعدادی کشاورز که غیر از یک نفرشان بقیه ثروتمند بودند، در یک روستا زندگی میکردند. آن را که ثروتمند نبود زارع خردهپا نامیدند.
بخوانید -
۲۷ اسفند
افسانهی سگ و گنجشک / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، سگ گلهای بود که ارباب بدی داشت. ارباب درازای خدمت و وفاداری سگ هیچوقت غذای کافی به او نمیداد.
بخوانید