پیرمرد و پیرزنی با دو نوه کوچکشان در مزرعهای زندگی میکردند. پیرمرد هرسال در مزرعهاش چیزی میکاشت. آن سال هم تصمیم گرفت چغندر بکارد.
بخوانیدTimeLine Layout
اردیبهشت, ۱۴۰۰
-
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: آتش، دشمن طبیعت
یک روز تابستانی، کوثر و امیر همراه پدر و مادرشان برای گردش به جنگل رفتند. هنگام ظهر وقتی خواستند غذایشان را گرم کنند متوجه شدند که کبریت را در خانه جاگذاشتهاند.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان کودکانه: کاکا پینهدوز در روز سمپاشی
ملخک و کاکا پینهدوز روی درخت خوابیده بودند. از طرف رودخانهها صدایی شنیده میشد. هوا روشن شده بود. نسیم خوبی میوزید؛ اما همراه نسیم، بوی تندی حس میشد.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و کودکانه: آرزوی سیب کوچولو
سیب کوچولو لابهلای شاخههای یک درخت بزرگ پنهان شده بود. یک روز آقای باغبان آمد و همهی سیبها را چید و توی سبد گذاشت؛ اما سیب کوچولو را ندید.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: کاکا پینهدوز و ملخک
کاکا پینهدوز، پشت خرمگس سوار بود و زمین را تماشا میکرد. تا آنوقت هرگز زمین را از آن بالا ندیده بود؛ اما خرمگس بوی بدی میداد.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: کفشدوزک و لباس سفر
کفشدوزک، صبح زود بیدار شد، صورتش را شست. سه جفت پا و شاخکش را تمیز کرد، شاخکها را بالا و پایین برد و ورزش کرد. بقچهاش را برداشت، روی پشتش گذاشت
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: بهجای پدر || پیامبر مهربان
بچهها با شادی به اینطرف و آنطرف میدوند. در گوشهای از کوچه، کودکی تنها و غمگین ایستاده است و بازی آنها را تماشا میکند. پیامبر خدا کودک را میبیند، نزدیک او میرود، سلام میکند
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: رهگذر مهربان || حسن، امام مهربان
ظهر است. خورشید میدرخشد. کوچههای شهر مدینه خلوت شده است. چند مرد فقیر زیر سایهی درختی نشستهاند و غذای سادهای میخورند. ناگهان صدای پای اسبی را میشنوند.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: افطار شیرین || کمک به نیازمندان
علی بود، فاطمه بود، و فرزندان دلبندشان. آنها روزه بودند. نزدیک افطار سفرهای پهن کردند. در سفره یککاسه شیر، یک ظرف آب و دو قرص نان گذاشتند. غذایشان همین بود.
بخوانید -
۱۷ اردیبهشت
داستان زیبا و آموزنده: دعای مادر || حق همسایه
صدای آرامِ فاطمه (س) به گوش میرسید. حسن ملافهی نازکی را که روی سرش انداخته بود کنار زد. صدای جیرجیرکها هم شنیده میشد. مهتاب به صورت مادر بوسه میزد.
بخوانید