TimeLine Layout

آبان, ۱۴۰۰

  • ۲ آبان

    قصه صوتی کودکانه اگر این چوب مال من بود…

    کتاب-قصه-صوتی-اگر-این-چوب-مال-من-بود-

    روزی از روزها، آقا قورباغه و سنجاب و میمون و خارپشت، چوب تراشیده شدۀ زیبایی پیدا کردند. قورباغه چوب را برداشت و مدتی آن را برانداز کرد. واقعاً زیبا بود.

    بخوانید
  • ۲ آبان

    قصه کودکانه: اَبرِ کوچولو بِبار!

    قصه-کودکانه-اَبرِ-کوچولو-بِبار!

    یکی بود یکی نبود. در آسمان قشنگ و آبی یک دهکدة سرسبز و زیبا، ابرهای سفید و مهربانی زندگی می‌کردند. آن‌ها آن‌قدر مردمان خوب و زحمتکش دهکده را دوست داشتند که هر وقت لازم بود می‌باریدند و مزارع آن‌ها را سیراب می‌کردند.

    بخوانید
  • ۲ آبان

    قصه کودکانه: مورچه دونده

    قصه-کودکانه-مورچه-دونده

    یکی از روزهای قشنگ بهار، مورچه کوچولو وقتی از میان جنگل می‌گذشت، حیوانات زیادی را دید که اطراف یکی از درخت‌ها جمع شده‌اند و کاغذی را که روی درخت چسبانده شده می‌خوانند.

    بخوانید
  • ۲ آبان

    قصه کودکانه: روسری گنجشک خانم

    قصه-کودکانه-روسری-گنجشک-خانم

    یکی بود یکی نبود. باران بهاری همه‌جا را تمیز و خوشبو کرده بود. آقا موشی پنجره را باز کرد تا هوای خوب بهاری به داخل خانه بیاید. بعد به خانم موشی گفت: «می‌خواهم بروم بیرون و کمی قدم بزنم.»

    بخوانید
  • ۲ آبان

    قصه کودکانه: هلوی خوشمزه

    قصه-کودکانه-هلوی-خوشمزه

    در باغچۀ کوچک و قشنگی روی یک درخت چنار بلند، گنجشک‌های زیادی لانه داشتند. هرروز صبح وقتی خورشید خانم، سرحال و شاداب به آسمان برمی‌گشت و همه‌جا را روشن می‌کرد، گنجشک‌ها با سروصدا از لانه‌هایشان بیرون می‌آمدند

    بخوانید

مهر, ۱۴۰۰

  • ۲۶ مهر

    قصه صوتی کودکانه: یک سبد سیب || آموزش شمارش به کودکان

    کاور-قصه-صوتی-یک-سبد-سیب

    خارپشتِ کوچولو غمگین بود؛ می دونید چرا؟ حالا براتون می‌گم. خارپشت یک سبد سیب جمع کرده بود؛ اما نمی‌تونست اونها رو بشمره. برای همین خیلی غمگین بود...

    بخوانید
  • ۲۶ مهر

    قصه تصویری کودکانه: مدل میلیونر

    قصه-تصویری-کودکانه-مدل-میلیونر

    روزی روزگاری مردی به اسم هیو ارسکین زندگی می کرد. مرد جذاب و خوبی که به یه اندازه بین آقایان و خانم ها طرفدار داشت. - چه مرد بزرگی! فوق العاده مهربون و فروتن...

    بخوانید
  • ۲۶ مهر

    قصه تصویری کودکانه: ماده دیو مهربان

    قصه-تصویری-کودکانه-ماده-دیو-مهربان-

    روز روزگاری در دهکده ای یک اسباب بازی ساز به نام هَندرز با همسر و پسرش زندگی می‌کرد. اون صبح زود از خواب بلند می شد، مقداری خاک رس جمع می کرد و صبح رو به طراحی و ساخت انواع و اقسام اسباب بازی ها می‌پرداخت: شیر، اسب، ارابه، شاه، فرشته ها و پرنسس.

    بخوانید
  • ۲۶ مهر

    قصه تصویری کودکانه: لباس عروس زیر دریا

    قصه-تصویری-کودکانه-لباس-عروس-زیر-دریا

    روز روزگاری در سرزمین یروبان، شوالیه ای به اسم مونه زندگی می کرد. اون بسیار جوان و شجاع و جذاب بود. ولی پادشاه طماع و بدجنس، کلود هرگز ازش قدردانی نمی کرد.مونه اسبی به اسم گودو داشت. گودو یه اسب معمولی نبود. اون از نعمت عقل برخرودار بود...

    بخوانید
  • ۲۶ مهر

    قصه تصویری کودکانه: گورکن طلایی

    قصه-تصویری-کودکانه-گورکن-طلایی

    روزی روزگاری وقتی دنیا هنوز جَووُن بود، آدمها غذاشونو با شکار، ماهیگیری و چیدن میوه و تمشک از درخت و بوته ها فراهم می کردند. زمین به قدری سفت بود که نمی شد شخم زد و هیچکس محصولی پرورش نمی داد....

    بخوانید