Classic Layout

قصه-های-لافونتن-داستان-موش-و-فیل

قصه‌های لافونتِن: داستان موش و فیل || از دشمن اصلی غافل مشو!

قصه آموزنده: خیلی‌ها هستند که خود را زرنگ و باهوش می‌دانند و خودخواهی آن‌ها سبب می‌شود که دیگران را کوچک و ناچیز بشمارند. موش کوچکی از لانه‌اش در آمده به تماشا به هر سو می‌گشت.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-اسب-و-گرگ

قصه‌های لافونتِن: داستان اسب و گرگ || گول نزن! گول نخور!

قصه آموزنده: چون زمستان پایان یافت و بهار آمد و درختان سبز شدند و پونه‌ها گل کردند گرگی که تمام زمستان در لانه مانده بود و خیلی گرسنه شده بود در جستجوی خوراکی از خانه بیرون آمد و به هر سو می‌گشت.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-قورباغه‌هایی-که-یک-شاه-می‌خواستند

قصه‌های لافونتن: قورباغه‌هایی که یک شاه می‌خواستند || عاقبت حق نشناسی

داستان آموزنده: در یک آبگیری دسته‌ای از قورباغه‌ها زندگی می‌کردند و به آزادی، هر کار دلشان می‌خواست می‌کردند. روزی به فکر افتادند که از خدا بخواهند پادشاهی برای آن‌ها بفرستد

بخوانید