Classic Layout

قصه-های-لافونتن-داستان-مار--و-سوهان

قصه‌های لافونتِن: داستان مار  و سوهان || به خودت آسیب نزن!

داستان آموزنده: ساعت‌سازی دکانی داشت و در آن دکان ماری در سوراخی لانه‌ای برای خود درست کرده بود. یک‌شب که ساعت‌سازی بسته بود مار که گرسنه بود و نتوانسته بود غذایی به دست آورد از سوراخ خود بیرون آمد

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-گربه-و-روباه

قصه‌های لافونتِن: داستان گربه و روباه || دانش کم چیز خطرناکی است!

داستان آموزنده: یک گربۀ بسیار زیرک با یک روباه فریبکار همراه شده بودند که به جایی به زیارت بروند. هردو غذای کافی خورده و معده خود را از مرغِ پخته و پنیر تازه پر کرده بودند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-عرابه-و-مگس

قصه‌های لافونتِن: داستان عرابه و مگس || حکایت آدم های پرادعا

قصه آموزنده: عرابه‌ای که شش اسب آن را می‌کشیدند دسته‌ای از مسافرین را از جایی به جایی می‌برد. در میان راه به تپه‌ای رسیدند که شیب زیاد داشت و سنگلاخ بود و اسب‌ها به دردسر افتادند.

بخوانید
قصه-های-لافونتن-داستان-خرکچی-و-دو-خرش

قصه‌های لافونتِن: داستان خرکچی و دو خرش || فایدۀ کمک و همکاری

قصه آموزنده: یک خَرَکچی دو خر داشت. بر پشت یکی از آن‌ها نمک بار کرد و بر پشت دیگری اسفنج و برای فروش آن‌ها رو به شهر نهاد. آن خری که بار نمک داشت بارش بسیار سنگین بود و بردن آن او را به دردسر انداخت.

بخوانید