Classic Layout

داستان-سفرهای-علمی-اژدهای-دریاچه-واکِر-(28)س

داستان علمی تخیلی نوجوانان: سفرهای علمی || اژدهای دریاچه واکِر

جمعۀ گذشته، همۀ ما در خانه‌هایمان بودیم و برنامۀ تلویزیونی «در صورت شما» را می‌دیدیم. «در صورت شما» برنامۀ تلویزیونی واقعاً جالبی است که همۀ بچه‌های کلاس ما آن را تماشا می‌کنند. ناگهان مجری برنامه اعلام کرد در دریاچه واکِر، اژدهایی زندگی می‌کند.

بخوانید
کتاب داستان نوجوانه پیرمرد ماهیگیر و پری دریایی (13)

داستان کودکانه: پیرمرد ماهیگیر و پری دریایی || داستان پیدایش خاویار

یکی از زیباترین مرداب‌های جهان در بندر انزلی قرار دارد. در اطراف راه‌های آبی این مرداب، نیزارهای بلندی وجود دارد که به میدان‌هایی پر از گل‌های نیلوفر ختم می‌شود. برگ‌های پهن و زیبای نیلوفر و لاله سراسر میدان‌ها را پوشانده...

بخوانید
کتاب داستان کودکانه و پرماجرای پدربزرگِ دریانوردِ من! (23)

داستان کودکانه و پرماجرای: پدربزرگِ دریانوردِ من! || در جستجوی گنج

پدربزرگ و مادربزرگ من، در یک خانۀ کوچک که باغچه‌ای هم دارد زندگی می‌کنند. تابستانِ گذشته و تعطیلاتم را نزد آن‌ها گذراندم...یک روز، پدربزرگ، ماکت یک کشتی قدیمی را که در اتاقش بود نشانم داد و گفت: تو می‌دانستی که من ناخدای این کشتی بودم؟

بخوانید
کتاب داستان کودکانه آریل، پری دریایی کوچولو (14)

کتاب داستان کودکانه: آریل، پری دریایی کوچولو

ساکنان دریا باعجله به‌طرف قصر «شاه تِریتون» می‌رفتند...شش دختر پادشاه با صدای ارکستر وارد صحنه شدند و شروع به خواندن آواز کردند. امشب قرار بود که کوچک‌ترین دختر پادشاه به نام «آریل» برای اولین بار تک‌خوانی کند.

بخوانید
کتاب داستان کودکانه عمق دریا چه قدر است؟ (20)

داستان کودکانه: عمق دریا چه قدر است؟ || سفر تا تهِ اقیانوس

پنگوئن کوچولو با مادرش در قطب جنوب زندگی می‌کرد و چون خیلی کوچک بود، به او «کوچولو» می‌گفتند. کوچولو خیلی کنجکاو بود و همیشه پرسش‌های مهمی داشت، مثل: «یک دایناسور، چه قدر بزرگ است؟»

بخوانید
داستان کودکانه: مرغ دریایی کنجکاو || سفر به سرزمین‌های دور 1

داستان کودکانه: مرغ دریایی کنجکاو || سفر به سرزمین‌های دور

مرغ دریایی داستان ما، در یک روز زیبای بهاری، وقتی‌که هنوز خورشید کاملاً از مشرق طلوع نکرده بود، به دنیا آمد. او در روزهای اول با شور و شوق زیادی به دنیای ناشناخته‌ای که به آن وارد شده بود می‌نگریست، دنیایی پر از رازها و شگفتی‌ها.

بخوانید
کتاب داستان کودکانه مهمانی در ساحل دریا (20)

داستان کودکانه: مهمانی در ساحل دریا || مهمانی دادن چه خوب است!

روز آفتابی قشنگی بود. کَتی و پیتر برای بیرون رفتن آماده می‌شدند. کتی به‌سرعت در اطراف خانه‌اش شنا کرد تا چیزهایی که لازم دارد، آماده کند. صدای شالاپ و شُلوپی به گوش رسید. کتی گفت: «تویی لاک‌پشت کوچولو؟»

بخوانید
کتاب داستان کودکانه ماهیِ دریا (9)

داستان کودکانه: ماهیِ دریا || بعضی رازها بهتره همیشه راز بمونه!

یکی بود، یکی نبود؛ یک ماهیِ دریا بود که به ماهی‌های رودخانه حسودی می‌کرد. با خودش فکر می‌کرد: «من چیزی به‌جز دریای بزرگ نمی‌بینم؛ من کناره‌های پر گل رودخانه را ندیدم، من سقف‌های قرمز سفالی خانه‌ها را ندیدم.»

بخوانید
کتاب داستان نوجوانه گنج در دریاچۀ مهتابی (17)

کتاب داستان نوجوانه: گنج در دریاچۀ مهتابی

روزی بود، روزگاری بود. می‌گویند در زمان‌های قدیم دره‌ای وجود داشت و دریاچه‌ای. دره آن‌قدر عمیق بود که حتی نور خورشید هم به‌سختی می‌توانست خودش را به آن برساند. انگار همیشه در آنجا شب بود.

بخوانید