سرود زیبای رفیق شهیدم با صدای: ابوذر روحی
بخوانیدداستان مصور کودکانه: سفیدبرفی و هفت کوتوله
روزی از روزها، هنگامیکه برف میبارید و زن امیرِ شهر سرگرم دوختن بود سوزن به انگشتش فرورفت و سه قطره خون از آن بیرون زد. زن امیر گفت: «آه، چقدر آرزو دارم که دختر کوچکی داشته باشم که لبانش سرخ، مانند خون و زلفش سیاه چون آبنوس باشد.»
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر