سرود زیبای رفیق شهیدم با صدای: ابوذر روحی
بخوانیدداستان کوتاه «پارکر اندرسن فیلسوف» / آمبروز بیرس
زندونی، اسمت چییه؟» «چون فردا، موقع طلوع آفتاب، دیگه به دردم نمیخوره، آنقدرها ارزش پنهان کردن نداره، پارکر اندرسن» «درجهت؟»....
بخوانید0 661
سرود زیبای رفیق شهیدم با صدای: ابوذر روحی
بخوانیددیدگاهها برای فهرست قصه های کودکان بسته هستند 1,043
0 661
سرود زیبای رفیق شهیدم با صدای: ابوذر روحی
بخوانیددیدگاهها برای فهرست قصه های کودکان بسته هستند 1,043
0 157
زندونی، اسمت چییه؟» «چون فردا، موقع طلوع آفتاب، دیگه به دردم نمیخوره، آنقدرها ارزش پنهان کردن نداره، پارکر اندرسن» «درجهت؟»....
بخوانید0 304
در یکی از ادارات دولتی… اما بهتر است نگوییم دقیقاً کدام یکی. چون هیچکس به اندازهٔ کارمندان اداری، صاحبمنصبان، افسران هنگ یا بهطورکلی هر فرد اداری دیگر زودرنج و زودخشم نیست.
بخوانید0 197
نه سایهای بود و نه درختی؛ و ایستگاه، میان دو ردیف خطآهن، زیر آفتاب قرار داشت. در یک سوی ایستگاه سایه گرم ساختمان افتاده بود و از دَرِ بازِ نوشگاه پردهای از مهرههای خیزرانِ به نخ کشیده آویخته بود تا جلو ورود پشهها را بگیرد.
بخوانید