Recent Posts

قصه کودکانه: گردوهای کلاغ | حرص و طمع کار خوبی نیست.

قصه-شب-کودک-گردوهای-کلاغ

کلاغی بود که گردو را خیلی دوست می‌داشت. طوری که جانش بود و گردو و اگر کسی اسم گردو را می‌آورد آب از دهان او سرازیر می‌شد. این کلاغ همیشه با خودش می‌گفت: «می‌شود من یک روز لانه‌ام را پر از گردو کنم، آن‌قدر که دیگر جایی برای خودم هم نباشد؟»

بخوانید

داستان تام سایر: پسر ماجراجو | نوشته: مارک تواین | جلد 52 کتابهای طلایی

داستان ماجراهای تام سایر نوشته مارک تواین جلد 52 کتابهای طلایی (15)

پیرزن جلو خانه ایستاده بود و فریاد می‌زد: «تام! نمی‌دانم این بچه کجا رفته است؟ های تام!» جوابی نیامد. پیرزن رفت کنار در خانه که باز بود؛ اما از تام نشانی نبود. پیرزن صدایش را بلندتر کرد: «آهای - تام!» صدای آهسته‌ای از پشت سر به گوشش رسید و او درست به‌موقع سرش را برگرداند و پسربچه‌ای را که می‌خواست فرار کند، گرفت

بخوانید

گرگ دریا: داستانی از دریاهای دور | نوشته: جک لندن | جلد 51 از مجموعه کتاب‌های طلایی

گرگ دریا: داستانی از دریاهای دور | نوشته: جک لندن | جلد 51 از مجموعه کتاب‌های طلایی 1

صبح زودِ روزی از روزهای ماه ژانویه بود. مه غلیظی خلیج سانفرانسیسکو را پوشانده بود. یک کشتی کوچک به نام «مارتینِز» در خلیج می‌گذشت. هَمفری وان ویدن، منتقد ادبی که در عرشه‌ی کشتی ایستاده بود و مسافرها را تماشا می‌کرد به هم‌سفرش گفت: «نه، هیچ جای نگرانی نیست. ناخدا کاملاً به شرایط جوی و اوضاع‌واحوال دریا آشناست.»

بخوانید