فسقلی یک بچه نیموجبی حرف گوشنکن بود که به حرفهای بابا و مامان گوش نمی داد.اما یک اتفاق خیلی بد برای فسقلی افتاد و فسقلی فهمید که باید به حرف بزرگترها گوش دهد.
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه آموزنده «فلفلی و گلباقالی» – عاقبت غرور و خودپسندی
در یک مزرعه دو بوقلمون زندگی می کردند که اسم یکیشان گلباقالی بود. گلباقالی خیلی مغرور بود و خیال می کرد زیباترین بوقلمون دنیاست. اما برایش اتفاقی اقتاد که تبدیل به یک بوقلمون افتاده و فروتن شد.
بخوانیدقصه کودکانه «فوّاره رنگین کمان» – قصه بچه نهنگ مهربان
یک نهنگ کوچولو بود که هروقت از سوراخ روی سرش آب را به هوا پرتاب می کرد یک فواره رنگین کمانی درست می شد. برای همین بقیه نهنگها به او حسودی می کردند تا اینکه نهنگ کوچولو با دو ماهیگیر آشنا می شود
بخوانیدقصه آموزنده کودکانه «عسلی و رنگین» – آدم باید به قول و قرارش عمل کند.
عسلی زنبور بدقولی بود. هروقت با کسی قولوقرار می گذاشت، چندروز بعد قول و قرارش را فراموش می کرد و به قول معروف «دبه درمی آورد». اما اینبار فهمید که باید به قولش عمل کند.
بخوانیدقصه آموزنده کودکانه «عروسی خاله قورباغه» – پاکدامنی انسان را عاقبتبهخیر می کند.
سن خانم قورباغه بالا رفته بود و هنوز شوهر نکرده بود؛ اما بااینوجود حاضر نبود با هیچ نامحرمی رابطه داشته باشد. چون دختر پاکدامنی بود.عاقبت هم یک شوهر عالی نصیبش شد که همه انگشتبهدهان شدند.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر