یکی بود یکی نبود. سالها پیش، دو برادر در یک مزرعهی کوچک زندگی میکردند. هردوی آنها سخت زحمت میکشیدند و کار میکردند؛ اما کارشان خوب پیش نمیرفت؛ چون برادر کوچکتر لجباز و یکدنده بود.
بخوانیددنیای کودکان
5 داستان صوتی کودکانه: سلام آقای آسیابون + 4 قصه صوتی برای خواب کودکان قصهگو: خاله مریم نشیبا 51#
5 داستان صوتی کودکانه این مجموعه با صدای مریم نشیبا: 1- سلام آقای آسیابون 2- یك دوست تازه 3- یك كلاغ چهل كلاغ 4- یكی هست كه حرف های ما را می شنود 5- یكی هست كه حرفمان را می فهمد
بخوانیدقصه کودکانه روستایی: خارکن و موش و مار و طوطی / خوبی را با خوبی پاسخ دهید
یکی بود یکی نبود. پیرمرد خارکنی بود که توی یک ده کوچک زندگی میکرد. پیرمرد روزها به بیابان میرفت و خار میکند. خارها را به شهر میبرد و میفروخت و شب به خانه برمیگشت.
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: گربه کوچولوی ترسو / با کی دوست بشیم؟ از کی بترسیم؟
کنار یک جنگل سبز، بچهگربهی قشنگی با مادرش زندگی میکرد. گربه کوچولو، همیشه سرش را بالا میگرفت و تند و تند پشت سر مادرش راه میرفت. هرکس که او را میدید با خودش میگفت: «این بچهگربهی قشنگ چقدر شجاع است.»
بخوانیدقصه کودکانه روستایی: اسم بلند / چرا اسم بلند خوب نیست؟
یکی بود یکی نبود. خیلی پیشازاین در سرزمین چین دهکدهای بود. در این دهکده رسم بود، مردم روی پسر اولشان اسمی بگذارند که خیلی بلند و طولانی باشد. آنها فکر میکردند «اسم بلند» آدم را بزرگ و مهم میکند.
بخوانید