قصه های کودکانه

بیش از 700 قصه خاطره انگیز رایگان اینجاست.

قصه کودکانه: شیر و آب | عاقبت کم فروشی و خیانت در فروش

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-شیر-و-آب

رجب خان گوسفندهای زیادی داشت. چوپانی به نام سلیمان هم برای او کار می‌کرد. سلیمان هرروز صبح، همراه گله به کوه و صحرا می‌رفت و گوسفندها را می‌چراند. گوسفندها جلو می‌افتادند. آرام‌آرام راه می‌رفتند و علف‌های خوشمزه و آبدار را بااشتها می‌خوردند

بخوانید

قصه کودکانه: یک سگ آبی به نام سگک | با همکاری هم کار کنیم

قصه-کودکانه-پیش-از-خواب-یک-سگ-آبی-به-نام-سگک

روزی بود. روزگاری بود. در جایی خیلی‌خیلی دور، یک سگ آبی کوچولو به نام سگک با پدر و مادر و بقیه‌ی فامیل‌هایش زندگی می‌کرد. سگک دوست داشت همه‌ی کارها را خودش به‌تنهایی انجام دهد؛ آن‌هم تند تند و باعجله.

بخوانید