دنیای نوجوانان

قصه روسی: روباه احمق / تا وقتی شکار احمق باشد، شکارچی گرسنه نمی‌ماند 11#

کاور-قصه-کهن-روسی-روباه-احمق

یکی بود یکی نبود. روباه چاق و بی‌ریختی توی دشت می‌دوید و به‌سوی منزلش می‌شتافت. یک‌دفعه، درحالی‌که هیچ انتظاری نداشت، چند تا سگ گرسنه و بداخلاق از مخفیگاهشان بیرون آمدند و دنبال او به دویدن پرداختند.

بخوانید

قصه کهن روسی: افسانه اسب عجیب «سیفکا – بورکا» / پایان خوش پسرک پاک و ساده دل #9

قصه کهن روسی: افسانه اسب عجیب «سیفکا - بورکا» / پایان خوش پسرک پاک و ساده دل #9 2

یکی بود، یکی نبود؛ پیرمردی بود، سه پسر داشت. بسر کوچک او را همه «ایوان احمق» صدا می‌کردند. یک‌بار پیرمرد گندم کاشت و گندم خوبی به عمل آمد اما معلوم نبود کی هر شب می‌آمد و گندم‌ها را لگدکوب می‌کرد.

بخوانید

قصه کهن روسی: دکتر آی-وای / داستان پزشک فداکار 8#

قصه کهن روسی: دکتر آی-وای / داستان پزشک فداکار 8# 3

یکی بود، یکی نبود. در زمان‌های خیلی قدیم، دکتر مهربانی بود به نام دکتر «آی-وای». یک روز گرم تابستان دکتر زیر درخت نشسته بود. گاوها، گرگ‌ها، سگ‌ها، خرس‌ها، سوسک‌ها، پروانه‌ها، کرم‌ها و سایر حیوانات دیگر برای معالجه پیش او می‌آمدند

بخوانید