دنیای نوجوانان

حکایات گلستان: غلام دریا ندیده / قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

حکایات گلستان: غلام دریا ندیده / قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید 1

آورده‌اند که در زمان قدیم، پادشاهی تصمیم گرفت به سرزمینی دیگر سفر کند. وسایل سفر را مهیا کرد و یکی از غلامانِ نزدیک خود را نیز با خود به همراه برد، آن‌ها به کشتی نشستند و سفر را آغاز کردند.

بخوانید

حکایات گلستان: لیلی و مجنون / چشم ها را باید شست

قصه-های-گلستان-سعدی-لیلی-و-مجنون

آورده‌اند که در زمان قدیم، یکی از حاکمان عرب، داستان عشق مجنون را شنید و به حیرت افتاد و انگشتِ تعجب به دندان گَزید. به او گفتند که مجنون از عشق لیلی به کوه و بیابان پناه برده و با گوزن‌ها و آهوها و پرنده‌ها و چرنده‌ها و خزنده‌ها زندگی می‌کند

بخوانید

حکایات گلستان: ملک‌زاده‌ی کوتاه‌قد / بزرگی به عقل است نه به قد و قامت

قصه-های-گلستان-سعدی-ملک‌زاده‌ی-کوتاه‌قد

آورده‌اند که در زمان قدیم ملکی بود که چهار پسر داشت و یک دختر. یکی از پسرانش کوتاه‌قد بود و لاغر و زشت‌روی. برادرانش اما هر سه خوب‌روی بودند و دلاور و بلندبالا، پدر همواره به آن سه پسر روی خوش نشان می‌داد و به آنان می‌بالید

بخوانید