اتاقی ساخته است در مرکز جهان دور تا دورش برهوتی از شن و ماسه و باد شاید تک درخت کودکیهایش را گاهی اوقات که پشتبام میرود و دستش را سایبان چشمها میکند میبیند
بخوانیدداستان کوتاه: چتر و گربه و دیوار باریک / رضا قاسمی
هرگز نخواسته بودم نویسنده باشم. همه چیز با یک ساعت مچی «وست اند واچ» شروع شد. تقصیر هم تقصیر گاو بود.
بخوانیدداستان کوتاه: بَفرینه / علی اشرف درویشیان
لب ایوان، زیر برق آفتاب نشسته بودند. بفرینه به سینهی مادر تکیه داده بود. زن او را محکم در میان زانوان خود گرفته بود.
بخوانیدداستان کوتاه: از میان شیشه، از میان مه / علی خدایی
فنیا هر بار که از شیشههای اتوبوس بیرون را نگاه میکرد با دستکشهایش به شیشه میمالید تا بخارها پاک شوند، باران را میدید که میبارید.
بخوانیدداستان کوتاه: آینه / محمود دولت آبادی
مردی که در کوچه میرفت هنوز به صرافت نیفتاده بود به یاد بیاورد که سیزده سالی میگذرد که او به چهرهی خودش درآینه نگاه نکرده است.
بخوانید