داستان کودکانه پیش از خواب: هدیه‌ ی شیاوبو به خواهرش 1

داستان کودکانه پیش از خواب: هدیه‌ ی شیاوبو به خواهرش

داستان کودکانه پیش از خواب

هدیه‌ ی شیاوبو به خواهرش

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: جانگ‌ شو
ـ مترجم: مریم خرم

به نام خدا

روز تولد خواهر کوچولوی «شیاوبو» بود. مادر به او یک خرگوش سفید تپلو داد و از شیاوبو پرسید: «تو به خواهرت چه هدیه‌ای می‌خواهی بدهی؟»

شیاوبو گفت: «نمی‌دانم به او چه هدیه کنم.»

مادر جعبه‌ی بزرگ اسباب‌بازی‌های او را آورد و گفت: «از داخل این جعبه که پر از اسباب‌بازی است، یکی را انتخاب کن و به خواهر کوچولویت بده.»

شیاوبو اول کتاب نقاشی را برداشت. روی جلد آن عکس یک گربه‌ی زیبا بود که به دنبال یک موش کوچولو می‌دوید. خیلی قشنگ بود. شیاوبو با خود گفت: «نمی‌دهم، نه نمی‌دهم!»

بعد دوباره از داخل جعبه یک ماشین کوچولو بیرون آورد. وقتی ماشین کوچولو راه می‌رفت آدم‌های کوچولویی که در داخل آن نشسته بودند تکان می‌خوردند. شیاوبو باز گفت: «نمی‌دهم، نه نمی‌دهم.»

این بار از داخل جعبه‌ی اسباب‌بازی یک توپ خال‌خالی زیبا بیرون آورد. توپ خال‌خالی پر از باد بود و وقتی آن را به زمین می‌زد، خیلی بالا می‌رفت: «نمی‌دهم، نه نمی‌دهم.»

شیاوبو دیگر خسته شده بود و مادر هم از خسیسی او عصبانی شده بود. در همین وقت یک عروسک قشنگ از داخل جعبه بیرون آورد. لب‌های عروسک کوچولو غنچه شده بود. انگار به شیاوبو اخم کرده بود و می‌گفت: «تو خیلی خسیسی!» شیاوبو خواست باز بگوید: «نمی…»

شیاوبو خودش از کار بدش پشیمان شد و به عروسک گفت: «تو برو با خواهر کوچولویم دوست بشو!»

و به‌این‌ترتیب عروسک را به خواهرش هدیه کرد. هر دو خوشحال بودند و مشغول بازی شدند.

متن پایان قصه ها و داستان



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *