تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه کودکانه مهمان ری سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی (13)

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

کتاب قصه کودکانه آموزنده

مهمان ری

زندگینامه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام

نویسنده: طاهر خوش
تصویرگر: حکیمه شریفی

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 1

مشخصات:

نام: عبدالعظیم
نام پدر: عبدالله
نام مادر: فاطمه
تاریخ تولد: چهارم ربیع‌الثانی سال صد و هفتادوسه هجری قمری
محل تولد: مدینه
تاریخ وفات: پانزدهم شوال سال دویست و پنجاه‌ودو هجری قمری
محل وفات: شهر ری
محل دفن: شهر ری – در کنار درخت سیب به سفارش پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله

به نام خدای مهربان

در زمان امامت امام موسی کاظم علیه‌السلام در شهر مدینه کودکی به دنیا آمد که نامش را عبدالعظیم گذاشتند. پدر عبدالعظیم، عبدالله، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 2

عبدالعظیم در دوران کودکی، پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی جد بزرگوارش «علی» قرار گرفت و با حمایت‌های او رشد کرده، انسانی بزرگوار، باتقوا و از دوستان امامان معصوم علیهم‌السلام گردید. او توانست در محضر امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم‌السلام کتاب خدا و احکام الهی را یاد بگیرد و به مردم هم یاد بدهد. تا جایی که امام هادی علیه‌السلام به شخصی که خدمت ایشان آمده بود، فرمود: «هر وقت درباره‌ی مسائل دینی خودت دچار مشکلی شدی، نزد عبدالعظیم که در شهر شما، ری است برو و از او سؤال کن و سلام مرا به او برسان».

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 3

روزی حضرت عبدالعظیم خدمت امام هادی علیه‌السلام- امام دهم شیعیان – آمد. امام علیه‌السلام تا چشمش به وی افتاد او را با نام دیگرش صدا کرد و فرمود: «آفرین بر تو ای ابوالقاسم تو واقعاً ما را دوست داری.»

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 4

عبدالعظیم وقتی این جملات را از زبان امام هادی علیه‌السلام شنید بسیار خوشحال شد و به امام و عرض کرد: «امامِ من! می‌خواهم آن چیزهایی را که به آن‌ها اعتقاد دارم برای شما بیان کنم. اگر آن‌ها درست باشد دوست دارم با همین اعتقاد از دنیا بروم و خداوند از من راضی باشد.»

امام علیه‌السلام نگاهی به عبدالعظیم کرد و فرمود: «بگو.»

عبدالعظیم گفت: «خدا یکی است و هیچ‌چیزی مانند او نمی‌باشد»؛ سپس نام امامان بزرگوار از حضرت علی علیه‌السلام تا امام دهم را بر زبان آورد.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 5

امام هادی علیه‌السلام فرمود: «بعد از من فرزندم حسن به امامت خواهد رسید و بعد از او فرزندش که امام دوازدهم است مدتی غایب می‌شود و با اجازه‌ی خداوند زمانی که افراد ظالم، انسان‌های مؤمن را می‌کُشند ظهور خواهد کرد و دنیا را مثل دریای آبی، پاک پاک می‌کند.»

عبدالعظیم با شنیدن نام دو امام، عرض کرد: «ای امام عزیز! من به دو امام بعدی اعتقاد دارم و خدا را شاهد می‌گیرم آن دو، امامان و پیشوایان من هستند.»

«ای امام من! هرکسی که شما را دوست دارد، خدا را دوست دارد و هرکسی که با شما دشمن است با خدا دشمن است.»

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 6

امام علیه‌السلام لبخندی زده فرمود: «خدا را شاهد می‌گیرم این سخنان همان چیزی است که خداوند آن را دوست دارد.»

روزها و شب‌ها گذشت تا این‌که متوکل، پادشاه ظالم آن زمان دستور داد سربازانش کسانی را که با امام هادی علیه‌السلام رفت‌وآمد می‌کنند به زندان بیندازند؛ بنابراین او دستور دستگیری و زندانی کردن عبدالعظیم را صادر کرد.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 7

امام علیه‌السلام هم به خاطر حفظ جان عبدالعظیم او را به‌عنوان نماینده‌ی خود در شهر ری انتخاب کرد.

عبدالعظیم به دستور امام زمان خود آماده‌ی سفر شد. او از امام علیه‌السلام، دوستان و خانواده‌اش خداحافظی نمود و به‌طرف شهر ری حرکت کرد.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 8

عبدالعظیم وارد ایران شد. او از شهرها و روستاها عبور می‌کرد تا خودش را هر چه زودتر به شهر ری برساند. او در بعضی از شهرها متوجه شد مردم عقاید باطلی دارند و بعضی از آن‌ها که در ظاهر، خودشان را مسلمان می‌نامیدند از حرام و حلال خدا چیزی نمی‌دانستند، به همین خاطر سعی می‌کرد چند روزی در آن شهر یا روستا به‌عنوان مسافر بماند تا مقداری از احکام الهی را به آن‌ها یاد بدهد، آنگاه به‌طرف شهر ری حرکت می‌کرد.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 9

بالأخره عبدالعظیم به شهر ری رسید، در آنجا متوجه مأمورین متوکل شد. او به خاطر حفظ جان خویش، مخفیانه در منزل یکی از شیعیان زندگی می‌کرد.

او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها را به عبادت می‌پرداخت. تا این‌که شیعیان فهمیدند شخصی به نام عبدالعظیم از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‌السلام و نماینده‌ی امام هادی علیه‌السلام در شهر ری است. به همین جهت مردم هر چه سریع‌تر خودشان را به او می‌رساندند و از ایشان درخواست آموزش احکام الهی می‌نمودند.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 10

«مهمان ری» به آن‌ها احکام، کتاب خدا، قرآن و حال و حرام الهی را می‌آموخت. پس از مدتی عبدالعظیم بیمار شد و قبل از شهادت امام هادی علیه‌السلام در شهر ری دور از وطن و خانواده‌اش در سن هفتادونه‌سالگی از دنیا رفت و در کنار امام‌زاده حمزه فرزند امام موسی کاظم علیه‌السلام به خاک سپرده شد.

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 11

امام هادی علیه‌السلام درباره‌ی ثواب زیارت قبر عبدالعظیم به شخصی که به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام رفته بود، فرمود:

«این را بدان! اگر قبر عبدالعظیم را در شهر شما – ری – زیارت کرده بودی مانند کسی بودی که حسین بن علی علیه‌السلام را در کربلا زیارت کرده است».

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 12

قصه کودکانه: مهمان ری || سرگذشت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام 13

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=37379

***

  •  

***

2 دیدگاه

  1. سلام و ممنونم به خاطر این داستان زیبا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *