تبلیغات لیماژ بهمن 1402
سفرهای-علمی-به-عمق-اقیانوس

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس

کتاب داستان علمی تخیلی کودکان

سفرهای علمی

سفر به عمق اقیانوس

نوشته: جوانا کول
تصویرگر: بروس دگن
ترجمه: زهره فرپور

به نام خدا

آن روز قرار بود کلاس ما به گردش علمی برود. یک گردش علمی همراه با خانم فریزل که … همیشه برای ما تجربه‌ای جالب است. قرار بود به کنار دریا برویم. خانم فریزل از ما خواسته بود در گروه‌های دونفری باهم کار کنیم و چیزهایی را با خودمان به ساحل ببریم که هماهنگی یا ارتباطی با همدیگر داشته باشند.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 1

فوبی با خودش یک گلدان آورده بود. در آن گلدان گیاهی بود که در ساحل دریا رشد می‌کرد. رالفی هم که در گروه او بود، یک بادکنک زردرنگ آورده بود. رالفی گفت: «این بادکنک زرد مثل خورشید است»؛ و ادامه داد: «خورشید باعث رشد گیاه می‌شود»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 2

وندا یک صدف آورده بود و تیم هم یک تکه سنگ که صدف بتواند روی آن زندگی کند. ولی کیشا فراموش کرده بود چیزی با خودش بیاورد. او با ناراحتی غرغر کرد که: «اوه خیلی‌خیلی بد شد!» بعد گفت: «به‌جای هر چیز، با خودم یک حولۀ شنا و یک ساندویچ ماهی تن برای ناهار آورده‌ام.»

درست در همین موقع آرنولد وارد کلاس شد. وقتی راه می‌رفت، کفش‌هایش صدای جیرجیر می‌داد. کیشا با خوشحالی گفت: «آرنولد، هم‌گروه عزیزم! ببینم تو تصادفی دو چیز که به ساحل یا کنار دریا ربط داشته باشند و بی‌ارتباط باهم نباشند با خودت نیاورده‌ای؟ من گزارشی را که قرار بود دراین‌باره تهیه کنیم فراموش کرده‌ام.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 3

آرنولد ناله‌ای کرد و گفت: «وای … من هم فراموش کرده‌ام چیزی بیاورم! امروز صبح از بس عجله کردم، توی حوض خانه‌مان افتادم. به خاطر عجله‌ای که داشتم، تمام راه را تا اینجا دویده‌ام. حتی وقت نکردم کفش‌هایم را عوض کنم. تنها چیزی که با خود آورده‌ام، لباس شنا و حوله است …»

کیشا و آرنولد خیلی ناراحت شده بودند. آرنولد گفت: «حالا چطوری می‌توانیم گزارش علمی خودمان را آماده کنیم؟» کیشا نگاهی به ساندویچ ماهی خودش کرد و گفت: «چاره‌ای نداریم جز اینکه با همین‌هایی که داریم کار کنیم.» کیشا نگاهی به خزه‌های روی کفش‌های آرنولد انداخت و گفت: «گمان نکنم بتوانم ارتباطی بین یک ساندویچ ماهی و این خزه‌ها پیدا کنم. خوب فکر کن!»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 4

خانم فریزل گفت: «صبح‌به‌خیر بچه‌ها! امروز باید به کنار دریا برویم؛ اما بگذارید پیش از هر کاری به بعضی از گزارش‌های شما دربارۀ ساحل دریا گوش بدهیم.» بعد کلاس را خوب ورانداز کرد. کیشا و آرنولد سعی کردند خودشان را از چشم خانم فریزل مخفی کنند. خانم فریزل با خوشحالی گفت: «کیشا و آرنولد! شما دو نفر باید درباره چیزهایی که تهیه کرده‌اید برای ما توضیح بدهید.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 5

کیشا از جا بلند شد و درحالی‌که آب دهانش را قورت می‌داد گفت: «خب … آرنولد و من، این ساندویچ ماهی خوشمزه و …» و درحالی‌که کفش خیس و خزه گرفتۀ آرنولد را محکم در دستش گرفته بود ادامه داد «و این خزۀ سبز مطبوع …» نفس در سینۀ همه حبس شده بود. منتظر بودیم ببینیم خانم فریزل چه خواهد گفت. خانم فریزل لبخندی زد و گفت: «عالی است! لطفاً ادامه بدهید و بگویید چه ارتباطی بین یک ساندویچ ماهی و خزۀ سبز وجود دارد؟» در همین لحظه صدای بلند بوق اتوبوس مدرسه، حرف خانم فریزل را قطع کرد. او گفت: «ببخشید بچه‌ها! فعلاً این موضوع را همین‌جا نگه دارید! برای اینکه الآن وقت گردش علمی ماست و باید راه بیفتیم.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 6

همۀ ما توی اتوبوس جادویی جمع شدیم و کمربندها را بستیم. خانم فریزل گفت: «خب، حالا حرکت می‌کنیم! آه، چه خوب! چقدر خوشحالم که به کنار دریا می‌روم! امیدوارم که همۀ شما لباس شنا با خودتان آورده باشید.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 7

خانم فریزل لبخندی زد و گفت: «بهترین راه برای یادگرفتن هر چیزی این است که بی‌معطلی و یک‌راست بپری توی آن. پس، همه محکم سر جاهای خودتان بنشینید!»

آرنولد پرسید: «گمان می‌کنم منظور شما این بود که قرار است برویم توی آب؟ مگر نه؟»

ناگهان اتوبوس به‌طرف اقیانوس به راه افتاد و مثل یک دلفین به هوا پرید و به داخل آب شیرجه زد.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 8

ناگهان اتوبوس چند بار پشتک و وارو زد.

وقتی داخل آب شیرجه زدیم و مثل یک زیردریایی به حرکت درآمدیم، توانستیم گیاهان دریایی را در اطرافمان بینیم. تیم پرسید: «آن سنگ‌های زیبای خاردار را نگاه کنید. آن‌ها چه هستند؟»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 9

خانم فریزل جواب داد: «سنگ نیستند، خارپوست دریایی هستند. این موجودات از علف‌های دریایی تغذیه می‌کنند.» درحالی‌که نگاه می‌کردیم، یک سمور آبی شناکنان از کنار ما گذشت و یکی از آن خارپوست‌ها را از کف دریا برداشت. رالفی گفت: «گمان کنم سمورهای آبی این خارپوست‌ها را شکار می‌کنند و می‌خورند.»

خانم فریزل گفت: «البته سمورهای آبی خارپوست‌ها را می‌خورند، اما خارپوست‌ها هم علف‌های دریایی را می‌خورند. می‌بینید چه ارتباط جالبی است، بچه‌ها؟»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 10

کیشا گفت: «من نمی‌توانم توی این‌همه گیاه که از کف دریا سبز شده چیزی ببینم. همه‌جا لیز و لزج است.» آرنولد گفت: «درست گفتی کیشا، لیز و لزج! به آنجا نگاه کن، همه‌جا را لجن سبزرنگ گرفته.»

خانم فریزل درحالی‌که از گفت‌وشنود بچه‌ها خشنود بود، پرسید: «آیا می‌خواهید از نزدیک نگاهی به آن‌ها بیندازیم؟»

بعد، دکمه‌ای را فشار داد و ناگهان … همۀ ما کوچک شدیم. خانم فریزل گفت: «حالا ما به کوچکی فیتوپلانگتون‌های سبزرنگ شده‌ایم.» تیم زمزمه‌کنان گفت: «این فیتوپلانگتون‌ها راستی راستی کوچک

هستند.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 11

خانم فریزل درحالی‌که در اتوبوس را باز می‌کرد، گفت: «بچه‌ها! زیر صندلی هرکدامتان ماسک مخصوص تنفس در زیر آب هست؛ آن را بردارید و روی سرتان بگذارید. می‌خواهیم برویم بیرون! یادتان باشد که در کلاس چه گفتم؛ به ارتباط بین چیزهایی که می‌بینید، خوب توجه کنید.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 12

دوروتی توضیح داد: «با مطالعاتی که من کرده‌ام، فیتوپلانگتون‌ها گیاهانی هستند که در سطح آب دریاها و اقیانوس‌ها شناورند و رشد می‌کنند تا بتوانند نور خورشید را جذب کنند. آن‌ها گیاه‌های سبزرنگ بسیار ریزی هستند که وقتی در تعداد خیلی زیاد به همدیگر می‌چسبند، از دور به نظر می‌آید که آب را لجن گرفته است.»

دوروتی درحالی‌که سوار یکی از فیتوپلانگتون‌ها شده بود گفت: «هی بچه‌ها! به من نگاه کنید.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 13

درست در همان موقع موجودی دریایی بزرگ‌تر از فیتوپلانگتون، شناکنان به‌طرف آن‌ها آمد و فیتوپلانگتونی را که دوروتی سوارش شده بود، از زیر پای او قاپید و خورد. دوروتی از ترس فریاد زد: «وای، بچه‌ها مواظب باشید! ما حالا به‌قدری کوچک‌شده‌ایم که می‌توانیم غذای موجودات دریایی بشویم.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 14

در همان حال، اتوبوس جادویی مدرسه، شناکنان به ما نزدیک شد و همۀ ما را به‌موقع توی یک تور جمع کرد. خانم فریزل دستور داد: «همه سوار شوید.» و بعد ادامه داد: «آدم بهتر است توی اتوبوس باشد تا اینکه در شکم موجودی دیگر!» آرنولد به التماس افتاد که: «لطفاً هر چه زودتر ما را بزرگ کنید!» خانم فریزل گفت: «بسیار خب، این کار را می‌کنم؛ اما فقط کمی بزرگ‌تر، نه بیشتر.» و خیلی زود با یک چرخش سریع، همۀ ما به‌اندازۀ همان چیزی شدیم که می‌خواست ما را بخورد. خانم فریزل گفت: «حالا ما به‌اندازۀ موجودی شده‌ایم که نوعی جانور خیلی ریز دریایی است و زو پلانکتون نامیده می‌شود.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 15

آرنولد گفت: «آخیش! حالا دیگر جای امنی داریم.»

ما داشتیم از پشت شیشۀ اتوبوس به موجودات عجیبی که در اطرافمان شنا می‌کردند نگاه می‌کردیم.

کارلوس گفت: «هی! به این دوستان نگاه کنید.»

وندا گفت: «این‌ها دوستان نیستند؛ بلکه زو پلانکتون هستند.» و بعد درحالی‌که به یک ماهی اشاره می‌کرد پرسید: «این جانور بزرگ چیست؟» و به نظر ما رسید که نوعی ماهی بزرگ است.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 16

خانم فریزل در جواب او گفت: «وندا! این یک ماهی کولی است.»

رالفی درحالی‌که از ترس می‌لرزید، گفت: «پدر من پیتزای ماهی کولی خیلی دوست دارد و همیشه این پیتزا را می‌خورد. حالا آن ماهی لعنتی می‌خواهد ما را بخورد!»

خانم فریزل دکمۀ زردرنگی را در کنار فرمان اتوبوس فشار داد و همۀ ما احساس کردیم که بازهم رشد می‌کنیم و بزرگ‌تر می‌شویم. چند ثانیه‌ای طول نکشید که به بزرگی ماهی‌های کولی شدیم.

خانم فریزل گفت: «پیشنهاد می‌کنم ناهارمان را داخل اتوبوس بخوریم.»

کیشا ساندویچ خودش را که ماهی تن بود بیرون آورد.

آرنولد گفت: «گزارش علمی‌مان را نخور! بیا من کمی سیب‌زمینی سرخ‌کرده دارم.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 17

کیشا نگاهی به ساندویچش انداخت و گفت: «من هنوز سر در نیاورده‌ام. آخر چطور این ساندویچ، به لجنِ سبزِ روی کفش تو مربوط می‌شود؟»

آرنولد با بی‌تفاوتی شانه‌هایش را تکان داد و گفت: «ازنظر من ماهی تُن، ماهی تُن است.»

کیشا که سخت به فکر فرورفته بود گفت: «ببین آرنولد! چطور من و تو به این موضوع توجه نکرده‌ایم؟! این چیزها درست مثل حلقه‌های زنجیر به هم متصل هستند. مگر امروز متوجه نشدیم که این خزه‌ها یا لجن‌ها، فیتوپلانگتون هستند؟ بسیار خب، فیتوپلانگتون‌ها را زو پلانکتون‌ها می‌خورند، اما همین زو پلانکتون‌ها خوراک ماهی‌های کولی می‌شوند و ماهی‌های کولی را هم ماهی بزرگ‌تری مثل ماهی تُن می‌خورد.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 18

آرنولد با خنده گفت: «و تو هم ماهی تن را ساندویچ می‌کنی و می‌خوری.» اما هنوز حرف آرنولد تمام نشده بود که ناگهان اتوبوس تکان شدیدی خورد. آرنولد فریاد زد: «بیرون را نگاه کنید!»

همه‌جا تاریک شده بود. اتوبوس به‌شدت بالا و پایین می‌رفت که ناگهان ایستاد.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 19

یکی از بچه‌ها فریاد زد: «ما کجاییم؟»

خانم فریزل چراغ‌های اتوبوس را روشن کرد و گفت: «بچه‌ها نترسید! ما داخل شکم یک ماهی تن هستیم.» کیشا که به هیجان آمده بود گفت: «آرنولد! واقعاً عالی شد. حالا دیگر می‌دانیم که چطور لجن سبزی که به کفش تو چسبیده بود، به ساندویچ من مربوط می‌شود!»

کیشا دستش را بلند کرد، خانم فریزل را صدا زد و گفت: «اگر همین حالا دوباره به مدرسه برگردیم، من و آرنولد حاضریم گزارش علمی خودمان را به کلاس ارائه بدهیم!»

خانم فریزل لبخندی زد و گفت: «بختمان را امتحان می‌کنیم. همه بی‌حرکت باشند.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 20

اتوبوس از شکم ماهی تن حرکت کرد و به سمت دهانش آمد. دهان ماهی تن هم برای قاپیدن طعمه‌ای که نوک یک قلاب ماهیگیری بود باز شده بود. خانم فریزل گفت: «لطفاً کمربندها را ببندید.» و بعد اهرمی را کشید. گیره‌ای از داخل اتوبوس جادویی مدرسه شلیک شد و ما را به نوک یک قلاب ماهیگیری متصل کرد. حالا ما به دام افتاده بودیم! یک ماهیگیر داشت ما را با قرقرۀ چوب ماهیگیری‌اش بالا می‌کشید. اتوبوس مدرسه در هوا آویزان بود.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 21

درحالی‌که از ریسمان قلاب ماهیگیری آویزان بودیم، متوجه صورت بزرگی شدیم که داشت ما را ورانداز می‌کرد. او یک زن ماهیگیر بود. زن با خودش گفت: «اوه … بازهم یک اتوبوس مدرسه! امروز این دومین اتوبوس مدرسه‌ای است که به قلاب من گیر می‌کند.» و ما را از قلاب ماهیگیری جدا کرد.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 22

آرنولد داد زد: «این کار را نکن!» ولی خیلی دیر شده بود. زن ماهیگیر اتوبوس ما را به دریا پرت کرد. اتوبوس با شلپ‌وشلوپ زیاد به آب افتاد! خانم فریزل درحالی‌که دکمۀ دیگری را فشار می‌داد گفت: «آرنولد! هیچ‌وقت از حادثه نترس.»

صدای خانم فریزل را در سروصدای زیاد موج‌های دریا می‌شنیدیم که فریاد می‌زد: «بچه‌ها وقتی‌که روی تختۀ موج‌سواری هستید، باید مثل موج‌سوارها، سواری کنید!» و قبل از اینکه بفهمیم منظور او چیست، خود را روی یک تختۀ بزرگ موج‌سواری دیدیم. اتوبوس جادویی مدرسه به یک تختۀ موج‌سواری بزرگ تبدیل شده بود. موج‌های بزرگ دریا ما را به‌طرف ساحل می‌بردند.

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 23

وقتی‌که به مدرسه برگشتیم، آرنولد و کیشا گزارش علمی خودشان را تحویل دادند. آرنولد گفت: «… درست مثل حلقه‌های زنجیر است که همه‌چیز آن به هم ارتباط دارد. گیاهان کوچک – مثل لجنِ روی کفش من – توسط زو پلانکتون‌ها خورده می‌شوند و خود زو پلانکتون‌ها را ماهی‌های کولی می‌خورند.» کیشا ادامه داد: «ماهی‌های کولی توسط ماهی تن خورده می‌شوند. سرانجام ماهی تن را هم من می‌خورم. فکر می‌کنم که من بالای این زنجیرۀ غذایی قرار گرفته باشم؛ زیرا تا حالا نشده است که گرسنه بمانم!»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 24

خانم فریزل گفت: «بله گزارشی عالی درباره زنجیرۀ غذایی اقیانوس بود! دیگر چه مطلبی در مورد زنجیرۀ غذایی زمین دارید که بگویید؟»

تیم گفت: «خب، موش دانۀ گیاه را می‌خورد، بعدش ممکن است یک مار، موش را بخورد.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 25

وندا گفت: «و یک شاهین از آسمان پایین می‌آید و مار را شکار می‌کند؛ بنابراین، شاهین هم در بالای این زنجیرۀ غذایی قرار دارد.» خانم فریزل درحالی‌که شکل‌ها را روی تخته‌سیاه کلاس رسم می‌کرد گفت: «درست است. گیاهان در پایین‌ترین قسمت هر زنجیرۀ غذایی قرار دارند.»

داستان علمی تخیلی کودکان: سفرهای علمی || سفر به عمق اقیانوس 26

وقت رفتن به خانه بود. آرنولد، کفش‌های خزه دارش را پوشید و گفت: «طبیعت باعث شگفتی من می‌شود!» و کیشا گفت: «همین‌طور خانم فریزل!» و همۀ ما خندیدیم؛ حتی خانم فریزل.

the-end-98-epubfa.ir



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=29085

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *