تبلیغات لیماژ بهمن 1402
هر کس دو رکعت نماز بخواند و هنگام نماز به فکر امور دنیایی نباشد همه گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود.

5 داستان آموزنده درباره نماز

5 داستان آموزنده درباره نماز

 

1 – نماز از ترس

2 – تیر در پای

3 – نماز جماعت

4 – گول خوردن نمازگذار

5 – نماز جمعه

 

1 – نماز از ترس

عرب بیابانی به مسجد پیامبر آمد و حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در مسجد حاضر بودند. عرب نمازی با سرعت و عجله خواند و مراعات هیچگونه آداب از قرائت و ارکان و واجبات را ننمود.

بعد از آنکه خواست از مسجد بیرون رود، حضرت امیر علیه السلام او را صدا زدند که بیا نماز را دوباره از روی تاءنی و با آداب بخوان، که این نماز را که خواندی درست نبود.

عرب از ترس (نعلین) حضرت، نمازی با آداب و با تاءنی خواند و مراعات قرائت و ترتیل و خضوع را نمود.

بعد از تمام شدن نماز، امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: ای عرب این نماز که خواندی بهتر از نماز اولی نبود؟

گفت: بخدای قسم یا امیرالمؤ منین، زیرا که نماز اول از ترس خدا بود و نماز دوم از ترس نعلین شما بود (حضرت خندید).

 

2 – تیر در پای

به پای حضرت علی علیه السلام تیری اصابت کرده بود و امکان خروج آن بخاطر شدت درد وجود نداشت. فاطمه زهرا علیهاالسلام به اصحاب فرمود: آن تیر را در هنگام نماز از پای او بیرون آورید، زیرا در نماز متوجه غیر حق نخواهد شد پس چنان کردند و تیر را در حال نماز از پای او خارج کردند.

و در خبر دیگر وارد شده که در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقعیت عادی خارج نمایند نتوانستند.

خدمت امام حسن علیه السلام جریان را عرض کردند، فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بیخود می‌شود که به چیز دیگر توجه نمی‌کند.

در حال نماز که امیرالمؤ منین غرق در حق بود تیر را از پای خارج کردند؛ بعد از نماز متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است، پرسید: چه شد، عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم.

خوانندگان استبعاد نکنند  که چطور ممکن است!! مگر نشنیده‌اید، ابودرداء شبی به دنبال حضرت در کنار دیوار بنی نجار، نماز و دعا امیرالمؤ منین را نگاه می‌کند متوجه می‌شود دیگر صدای امام نمی‌آید، می‌آید کنار بدن حضرت، می‌بیند مانند چوب خشک افتاده و دارای حرکتی نیست.

می‌آید به خانه به حضرت زهرا جریان را عرض می‌کند، حضرت می‌فرماید: این حال غشوه ای است که از خشیت حق به او دست می‌دهد! برو کمی آب بصورت او بپاش، بهوش می‌آید. او می‌رود و این کار را انجام می‌دهد و امام بهوش می‌آید.

حالاتی که پیامبر و امام نسبت بحق تعالی پیدا می‌کنند (فناء فی الله) تجرد برای آنان ایجاد می‌شود، دیگر به جسم در آن مقام هیچ توجهی نباشد بلکه آن روح است که اتصال (بین عبد و معبود) پیدا می‌کند؛ که سخن در این باره زیاد است و جای تفصیلش این جا نیست.

 

3 – نماز جماعت

شبی امیرالمؤ منین علیه السلام تا موقع طلوع فجر (اذان صبح) مشغول عبادت و راز و نیاز بود پس از اذان؛ نماز صبح را در خانه خواند و از خستگی و بی خوابی شب نتوانست به نماز جماعت حاضر شود.

پیامبر وقت نماز صبح امیرالمؤ منین علیه السلام را مشاهده نکردند، بعد از نماز نزد دخترش فاطمه زهرا علیهاالسلام آمد و فرمود: چرا پسر عمویت نماز جماعت صبح نیامد؟ حضرت زهرا عرض کرد: دیشب مشغول عبادت بوده و بی خوابی کشیده بود!

پیامبر فرمود: آن ثوابی که در نماز صبح به او می‌دادند بهتر از قیام تمام نمازهایی بود که شب خواند.

امیرالمؤ منین علیه السلام صدای پیامبر صلی الله علیه و آله را شنید و نزدیک آمد. پیامبر فرمود: ای علی هرکس نماز صبح را با جماعت بخواند مثل آنست که تمام شب در رکوع و سجود بوده است، مگر نمی‌دانی که زمین به خدا از خواب عالم (نائم) قبل طلوع خورشید بر او، ناله و فریاد می زند؟!

 

4 – گول خوردن نمازگذار

یک مرد چادرنشین عرب آمد داخل مسجد شد و پیرمردی را دید که با خشوع و خضوع نماز می‌گذارد، از او خوشش آمد و گفت: چقدر نماز خوبی می‌خوانی!

نمازگذار گفت: من روزه دار هم هستم، چون ثواب نمازگذار با روزه دو برابر نماز گذار بدون روزه است.

چادرنشین به او گفت: بیا لطف کن و این شترم را کمی نگه دار، چون کاری دارم می‌روم انجام می‌دهم و زود می‌آیم.

شتر را به او سپرد و به دنبالش کارش رفت. نمازگذار شتر چادرنشین را به سرقت برد.

وقتی چادرنشین آمد نه نمازگذار و نه شترش را دید و هر چه جستجو کرد فایده ای نداشت و این شعر را خواند: نماز او مرا به شگفت آورد و روزه‌اش مرا به خودش جذب کرد، اما چه فایده که با نماز و روزه، شترم را به سرقت برد.

 

5 – نماز جمعه

قحطی و کمبود غذا مدینه را فراگرفته بود، گرسنگی و تهی دستی فشار سختی بر مردم مدینه وارد ساخته بود، در این صورت اگر کاروانی آذوقه و غذا به مدینه می‌آورد روشن بود که مردم از هر سو هجوم می‌آوردند تا برای خود غذا تهیه کنند؛ و معمول بود وقتی کاروان تجارتی می‌آمد مردم مشتاق و طبل کوبان به استقبال آن می‌رفتند؛ حتی دختران از خانه‌ها بیرون می‌آمدند.

روز جمعه ای بود که مسلمانان برای نماز جمعه به امامت پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر بودند و پیامبر صلی الله علیه و آله مشغول ایراد خطبه‌های نماز جمعه بود.

خبر آوردند که یک قافله تجارتی به مدینه آمده است (دحیه کلبی که تاجری بود، از شام گندم و آرد و جو و امثال این‌ها به مدینه آورد، طبل می‌کوبیدند تا مردم از آمدن کاروان مطلع گردند)

مسلمانان برای تهیه طعام از مسجد بیرون آمدند و تنها هشت الی چهل نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله ماندند.

مردم فکر می‌کردند که اگر در نماز جمعه بمانند دیگر طعام و آذوقه ای نصیب آنان نمی‌شود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: سوگند به خدائی که جانم در اختیار اوست اگر شما چند نفر هم از مسجد می‌رفتید، و کسی در مسجد نمی‌ماند آتش (و قهر الهی) سراسر بیابان را فرا می‌گرفت و شما را به کام خود فرو می‌کشید. و به نقل دیگر فرمود: اگر این‌ها نمی‌ماندند از آسمان سنگ بر سر آن‌ها می‌بارید.

در این وقت آیه  یازدهم سوره جمعه نازل شد (چون تجارتی ببینند یا آهنگ (طبلی بشنوند) به سوی آن بشتابند و تو را (ای پیامبر) تنها ایستاده بگذارند، بگو آنچه نزد خداست از آن آهنگ و تجارت بهتر است و خداوند بهترین روزی دهندگان می‌باشد.

 



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=18356

***

  •  

***

4 دیدگاه

  1. داستان نماز جماعت احتمال زیاد جعلی است چون یک آدم ساده بلکه خیلی از ادم های معمولی که تقوای آنچنانی هم ندارند آگر خسته باشد میتواند نماز جماعت برود آنوقت چطور امیر المومنین نتواند یک نماز جماعت را تحمل کند؟؟؟!!! علاوه براین خانه حضرت خیلی نزدیک به مسجد بود و دزب خانه به سمت مسجد باز می شد دیگر دو قدم راهی است که نتواند برود؟؟؟!!! علاوه بر این مگر حضرت بین الطلوعین خوابیده بود که پیامبر سرزنش کنند؟؟؟!!! تازه اصلا یک امام مکروه انجام نمیده که!!!

    • سلام. کار کردن روی قصه های مذهبی واقعاً پرچالش هست. چون دائماً مورد اعتراض و تکذیب قرار می گیره. با وجود اینکه بارها ذکر کردم که منبع این قصه ها کتاب زیر هست «یکصد موضوع پانصد داستان: مجموعه‌ای زیبا و جالب شامل حکایت‌های اخلاقی علمی تربیتی اسلام همراه با آیات و روایات و کرامات ائمه معصومین علیه‌السلام…/ علی‌اکبر صداقت» و ما هم با عتماد به نویسنده و سایت مرجع این کتاب، اقدام به نشر این قصه های آموزنده کردیم.

  2. این داستان بودن سند در مورد جا ماندن حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام از نماز جماعت و نماز به زور نعلین آورده اید کذب است اگر قاصر هستید باید بیشتر دقت در آوردن حاکایات با سند بنمایید و اگر مقصرید خداوند شما را راه مستقیم( راه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام ) هدایت کند و گرنه…

    • سلام
      داستان های«۵ داستان» از منبع زیر انتخاب شده است:
      «یکصد موضوع پانصد داستان: مجموعه‌ای زیبا و جالب شامل حکایت‌های اخلاقی علمی تربیتی اسلام همراه با آیات و روایات و کرامات ائمه معصومین علیه‌السلام…/ علی‌اکبر صداقت»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *