پیشگامان ایثار
حضرت عباس بن علی علیهالسلام
داستان زندگی قمر بنیهاشم حضرت ابوالفضل العباس برای کودکان و نوجوانان
ناشر: مرکز چاپ و نشر
مترجم: مؤسسه البلاغ
نوبت چاپ: اول – پاییز ۱۳۶۹ 1357
عباس، فرزند علی (علیهالسلام)
والدین و کودکی
حضرت عباس به سال ۲۶ هجری از پدر و مادری بزرگوار به دنیا آمد. پدرش امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و مادرش فاطمه، دختر حُزام بن خالد میباشند.
فاطمه دارای چهار فرزند پسر به نامهای «عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» بود و ازاینجهت «امالبنین» یعنی «مادر پسران» لقب گرفت. حضرت عباس بزرگترین فرزند امالبنین بود، درحالیکه چهارمین پسر حضرت امیر مؤمنان (علیهالسلام) به حساب میآمد.
امام علی (علیهالسلام) عباس را بسیار دوست میداشت و هنگامیکه در سن شیرخوارگی او را در آغوش میگرفت و میبوسید، اشکش سرازیر میشد و به یاد سرنوشت فرزندش حسین (علیهالسلام) میافتاد. همچنین، عباس (علیهالسلام) را تصور میکرد که چگونه دستهای او را قطع کردند و در کنار برادرش حسین (علیه اسلام)، در خون خود غوطهور است.
خانم «امالبنین»
زندگی الهامبخش و پر از واقعهی امیر مؤمنان (علیه اسلام)، پدر حضرت عباس (علیه اسلام)، نیازی به تعریف ندارد. دراینباره کتابها و تألیفات بسیاری نگاشته شده است. لذا سخن را پیرامون زندگی مادر گرامی این حضرت بهطور اجمال آغاز میکنیم.
اصل و نسب امالبنین به یک خاندان عربی مشهور برمیگردد. افراد این خاندان، (بنیکلاب)، به دلیری و شهامت معروف بودند. گفته میشود که عقیل، برادر امیر مؤمنان (علیه اسلام)، امالبنین را به همسری برادرش امیر مؤمنان (علیهالسلام) برگزید. عقیل نیز نسبت به اصل و نسب اعراب اطلاع و آگاهی داشت. ازاینرو علی (علیهالسلام) با امالبنین ازدواج نمود و امالبنین صاحب فرزندی به نام عباس گشت که به خاطر زیبایی و کمالش به «قمر بنیهاشم» ملقب گردید.
امالبنین چهار فرزند خود را با صفاتی چون پایمردی، ایثار، اخلاص و وفاداری پرورش داد؛ پسازآن، آنها را به یاری حسین (علیه اسلام)، پرچمدار دین اسلام، فرستاد و فدای این آیین برحق نمود. وی با این عمل نشان داد که نمونهی مادر مسلمان با ایمان راستین است.
خصوصیات عباس
حضرت عباس در خانوادهای بزرگوار تربیت یافت؛ در خانوادهای که به دانش و معرفت، عقیده و ایمان، اخلاق و فضیلت، شجاعت و دلیری شناخته شده بود؛ بنابراین از این صفات و همچنین از مکتب پدرش (علیهالسلام) الهام گرفت و یکی از برترین فرزندان این مکتب عالی به حساب آمد.
حضرت عباس (علیهالسلام) الگوی فداکاری، نمونهی مرد باایمان و بااخلاص و تَبَلوُر اخلاق پایدار، نیکو و دلیرمردی کمنظیر بود. به همین جهت به «ابوالفضل» یعنی «دارندهی خصوصیات عالی» ملقب گردید. عباس (علیهالسلام) در کنار پدرش علی (علیهالسلام) در تمام جنگهای او شرکت داشت و در کربلا، پرچمدار برادرش حسین (علیهالسلام) بود. صحنهی جنگهای جمل، صفین و نهروان، خاطرات بهیادماندنی از او دارند. حضرت عباس (علیهالسلام) هنگامیکه برای مبارزه سوار بر اسب بلندقامت خود میشد و پاهایش به زمین میسایید، قهرمانان و دلاوران در برابرش قد علم میکردند.
در یکی از روزهای جنگ صفین، جوانی با چهرهای پوشیده به مبارزه برخاست. این جوان که حضرت عباس (علیهالسلام) بود، آثار پایمردی و عظمت از او نمایان بود. هیچیک از افراد دشمن حاضر نشد با او درگیر شود. لذا معاویه مردی به نام «ابنالشعثاء» را مأمور مقابله با این جوان دلیر نمود. ابنالشعثاء به معاویه پاسخ داد: «ای امیر، مردم فکر میکنند که من توان مقابله با هزاران نفر دارم و تو از من میخواهی که به مبارزه با این نوجوان بشتابم؟ لذا یکی از هفت فرزند خود را به سویش روانه میکنم تا او را از پای درآورد.»
بنابراین یکی از پسرانش را بهسوی این جوان فرستاد، ولی توسط او به قتل رسید. آنگاه فرزند دوم، سپس سوم و یکییکی تا سرانجام نوبت به فرزند هفتمش رسید که سرنوشتی جز قتل از سوی این جوان، یعنی عباس (علیه اسلام)، نداشتند.
پس از آن، ابنالشعثاء ناچار به جنگ با حضرت عباس (علیهالسلام) شد و در همان حال میگفت: «به خدا، مادر و پدرت را به عزایت مینشانم.» و آنگاه به سویش حمله نمود و با او درگیر شد. در همین هنگام ضربهای بر او فرود آمد که بدنش را به دو نیم کرد و به سرنوشت فرزندانش دچار ساخت. سرانجام، امیر مؤمنان علی (علیه اسلام)، عباس را نزد خود خواند، روبند از چهرهاش کنار زد و او را بوسید.
آری، این جوان همان حضرت عباس، قمر بنیهاشم (علیهالسلام) است.
گفته میشود که همگی یاران امام حسین (علیه اسلام)، جز حضرت عباس، در شب عاشورا در حال رکوع و سجود و نماز بودند. حضرت عباس (علیهالسلام) از میان آنان انتخاب گردید تا از حریم دختران پیامبر خدا (ص) و خاندان اهلبیت نگهبانی و حفاظت نماید. به همین خاطر، درحالیکه سوار بر اسب و شمشیر به دست بود، شب را در اطراف خیمهها بهمنظور نگهبانی گذراند.
حضرت عباس (علیهالسلام) علاوه بر شجاعتی که داشت، سرشار از مهر و شفقت و عطوفت بود. ازاینرو، زمانی که غمدیده، ستمدیده یا فرد محرومی را میدید، چشمانش از اشک لبریز میشد و سپس تلاش میکرد تا علت مصیبت او را جویا شود و مظلومیت را از او برطرف نماید. عباس (علیهالسلام) همچنین در بذل و بخشش نمونه بود؛ تا آنجا که بخشندهترینِ افرادِ خاندان بنیهاشم بهحساب میآمد.
دلاوری وفادار
هنگامیکه امام حسین (علیهالسلام) از یارانش خواست تا هرکه بخواهد میتواند به دیار خود بازگردد و به آنها اجازهی بازگشت فرمود، عباس (علیهالسلام) اولین کسی بود که به حسین (علیهالسلام) این پاسخ را داد: «خدا پاک و منزه است، آیا ما چنین کنیم تا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند هیچگاه روزی اینچنین را به ما نشان ندهد.»
این همان موضع حضرت ابوالفضل العباس (علیهالسلام) است؛ موضعی در وفاداری به حسین (علیه اسلام).
چون شمر، فرزند ذیالجوشن، از خاندان بنیکلاب، [در روز تاسوعا] با در دست داشتن اماننامهای از طرف ابن زیاد بهسوی عباس و برادرانش شتافت، فریاد برآورد: «پسران خواهرم کجایید؟»
کسی پاسخ او را نداد. آنگاه حسین (علیهالسلام) به برادران خویش فرمود: «پاسخ او را بگویید، هرچند که فاسق است. او یکی از داییهای شما است.»
لذا به او گفتند: «چه میخواهی؟»
شمر گفت: «بهسوی من آیید و مطمئن باشید که در امانید. خود را در کنار برادرتان به کشتن ندهید.»
در همین احوال، اطرافیان حسین (علیهالسلام) با لحنی خشمگین به او گفتند: «زشت و ناگوار باد آنچه تو در پی آن هستی! آیا ما سرور و برادر خودمان حسین (علیهالسلام) را رها کنیم و به حمایت تو خارج شویم؟!»
لذا عباس با برادرانش در کنار حسین (علیهالسلام) و در راه او ایستادگی کرد و خود را فدای این بزرگوار نمود. این است موضع دیگری از وفاداری و ایثار.
شهادت عباس
سپیدهدم روز دهم محرم [عاشورا] فرارسید. سپاه حق جهت رویارویی با سپاهیان باطل آماده شدند. سپس جنگ آغاز شد و مبارزه شدت یافت.
در این میان، یاران حسین (علیهالسلام) و فرزندان خاندان اهلبیت بهپیش میرفتند و یکی پس از دیگری مبارزه کرده و به شهادت میرسیدند؛ و بدین ترتیب، میدان نبرد را با خون پاک خود آبیاری نمودند.
حضرت عباس (علیهالسلام) نیز بهپیش آمد و سه برادر خود را برای مبارزه، قبل از خویشتن، به نزد حسین (علیهالسلام) فرستاد. آنگاه این سه برادر مبارزه نمودند تا اینکه به شهادت رسیدند.
پسازآن، عباس (علیهالسلام) به نزد برادرش حسین (علیهالسلام) آمد و فرمود: «برادر، آیا اجازه مبارزه به من میدهید؟»
حسین (علیهالسلام) گریست و فرمود: «تو پرچمدار من هستی و اگر از پیش ما بروی لشکر ما متفرق میشود.»
حضرت عباس (علیهالسلام) گفت: «سینهام به تنگ آمده و از زندگی بیزار شدم.»
حسین (علیهالسلام) پاسخ فرمود: «پس برای این کودکان اندکی آب بیاور.»
حضرت عباس (علیهالسلام) بر اسب خود سوار گشت، نیزه و مشک آب را به دست گرفت و به سمت رود فرات رهسپار گردید. در این هنگام، مأموران ابن سعد او را محاصره کرده و هدف تیرهای خود قرار دادند. وی نیز بر آنها حمله نموده و پس از متفرق کردنشان، به آب رود فرات رسید.
چون خواست آب بنوشد و فوقالعاده تشنه شده بود، به یاد تشنگی حسین (علیهالسلام) و اهلبیت او افتاد و آب را از کف دست ریخت. آنگاه مشک را پر از آب نمود، آن را بر دوش خود قرار داد و عازم خیمهها شد.
در این احوال، لشکر دشمن راه را بر او بست و او را از هر سو محاصره نمودند. حضرت، سخت با آنان مبارزه نمود تا آنکه «نوفل بن الازرق» با ضربهی شمشیر، دست راست او را قطع نمود.
حضرت عباس (علیهالسلام) با دست دیگر، مشک آب را گرفت و بهسوی دشمن یورش برآورد و میفرمود:
«به خدا سوگند اگرچه دست مرا قطع کردید،
من تا آخر از دین خود دفاع خواهم کرد.»
سپس فرد دیگری از دشمن به نام «حکیم بن طُفیل» با ضربهی شمشیر، دست چپ او را هدف قرار داد و آن را از بدن جدا کرد. عباس، مشک آب را به دندان گرفت. تیری از طرف دشمن آمد و به مشک آب اصابت کرد، آب بر زمین ریخت. پسازآن، تیری دیگر به سینهی حضرت عباس (علیهالسلام) برخورد کرد و او را بر زمین واژگون کرد. در این لحظه، فریاد برآورد: «برادر مرا دریاب!».
چون حسین (علیهالسلام) به بالین برادرش عباس رسید، دید که او کشته شده، لذا گریست و فرمود: «اکنون دیگر کمرم شکست و قدرت و چاره از کفم بیرون رفت.»
گفته میشود که امام حسین (علیهالسلام) به دلیل زخمهای وارد بر بدن حضرت عباس (علیه اسلام)، نتوانست او را بهسوی خیمهها حمل کند. بدین ترتیب، عباس (علیهالسلام) در سن سیوچهارسالگی با شهادت پرافتخار خویش به کاروان شهدای بزرگوار پیوست.
حضرت امام علی بن الحسین زینالعابدین (علیهالسلام) درباره عمویش عباس (علیهالسلام) فرموده است:
«خداوند عباس (علیهالسلام) را مورد رحمت قرار دهد. او بهخوبی از امتحان، سرافراز بیرون آمد و خود را فدای برادرش حسین (علیهالسلام) نمود و دستهایش را در این راه تقدیم فرمود … همانا عباس (علیهالسلام) در روز قیامت، نزد خداوند متعال از مقامی برخوردار است که تمامی شهدا بر او رشک میبرند.»
به گفتهی تاریخنویسان، سه روز پس از واقعهی کربلا، گروهی از خاندان بنی اسد پای به صحنهی نبرد گذاشته و پیکرهای پاک شهدای کربلا را دفن کردند. چون به جسد حضرت عباس (علیهالسلام) رسیدند، قادر به بلند کردن آن نبودند و هرگاه بخشی از آن را بلند میکردند، به خاطر ضربات فراوان شمشیر و تیر بر بدن او، گوشهای دیگر بر زمین میافتاد. لذا دستور داده شد تا آن را در همانجا، در طرف راست مرقد حسین (علیه اسلام)، به خاک بسپارند.
سلام و درود بر توای ابوالفضل،
سلام بر توای قمر بنیهاشم،
سلام بر توای پرچمدار حسین (علیه اسلام)، پرچمدار اسلام و آیین برحق،
سلام بر توای الگوی وفاداری و ایمان،
ای کسی که دلاورانه زیستی و قهرمانانه به شهادت رسیدی.
از خداوند میخواهیم تا ما را یاری دهد تا در راه تو، راه حقیقت، راه مبارزه با باطل، راه رهایی مستضعفان از طاغوتگران مستکبر، قدم برداریم و پرچم پرافتخار اسلام را بر بلندای جهان در هر سو به اهتزاز درآوریم.
و السلام علیک و رحمتالله و برکاته.