تبلیغات لیماژ بهمن 1402
قصه صوتی کودکانه: قانون جدید + متن فارسی قصه / قوانین و مقررات به زندگی ما نظم می‌دهد / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 60# 1

قصه صوتی کودکانه: قانون جدید + متن فارسی قصه / قوانین و مقررات به زندگی ما نظم می‌دهد / قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 60#

قصه صوتی کودکانه

قانون جدید

+ متن فارسی قصه

قوانین و مقررات به زندگی ما نظم می‌دهد

قصه‌گو: خاله مریم نشیبا 60#

جداکننده متن Q38

شب به خیر کوچولو

به نام خدای بزرگ،

خالق ماه و خورشید و ستاره، خالق شما کوچولوهای دلبندم.

سلام، عزیزهای گلم. حالتون چطوره؟ خوبین؟ خوب خوب! الهی شکر. امیدوارم همیشه خوب باشین.

خب، امروز چی کارها کردین؟ به مامان و بابا کمک کردین؟ آفرین! آفرین! خب، شیرتونو خوردین؟ شامتون هم خوردین. دندون‌های قشنگتون هم مسواک زدین؟ حالا می‌خواین یه قصه بشنوین و بعدش هم حسابی لال کنین و خروپف کنیم.

بریم سروقت قصه‌مون. اسمش چیه؟ اسمش هست:

 «قانون جدید»

یک روز صبح وقتی بابا خرسی نشسته بود روی صندلی چوبی شو داشت روزنامه می‌خوند، مامان خرسی رفت تو اتاق بچه‌ها و صداشون کرد و گفت: «قهوه‌ای، خاکستری، زود بیدار بشین. پاشین پاشین بچه‌های قشنگم صبح شده.»

بچه خرس‌ها یعنی قهوه‌ای و خاکستری یه کم توی رختخوابشون غلت زدن، بعد هم خمیازه کشیدن و دوباره خوابشون برد. مامان خرسی که دیگر از دست بچه‌ها کلافه شده بود، دو تا دست‌هاشو زد به کمرش و با صدای بلند گفت: «بیدار شین بچه‌ها. داره دیر می‌شه. حالا درسته که امروز تعطیله، اما معنی‌اش این نیست که شما دو تا وروجک می‌تونین تنبلی کنین و تا ظهر بخوابین.»

بعد هم مامان به قهوه‌ای و خاکستری گفت: «از امروز می‌خوام برای خونه‌مون یک قانون بگذارم.»

قهوه‌ای و خاکستری گفتن: «قانون؟ چه قانونی؟»

بله بچه‌ها! اون روز مامان خرسی از قهوه‌ای و خاکستری خواست که اول برن دست و صورتشون رو بشورن، به بابا خرسی سلام کنن، صبحانه‌شون هم بخورن، بیان تا مامان در مورد قانون جدید صحبت کنه.

اون روز مامان خرسی به قهوه‌ای و خاکستری گفت: «قانون جدیدمون از حالا به بعد اینه که هرکسی خودش باید ریخت‌وپاش‌های خودش را جمع کند. شما بچه‌ها دیگر بزرگ شدید، به گمانم دیگه خودتون می‌تونین کتابهاتون رو مرتب کنین، اسباب‌بازی‌هاتون رو بعد از بازی بذارین تو سبد و یا این‌که صبح وقتی از خواب بیدار می‌شین رختخوابتون رو مرتب کنید. راستش من دیگه به‌تنهایی از عهده‌ی این‌همه کار برنمی‌آم. شما هم باید با من همکاری کنین.»

عزیزهای من. قهوه‌ای از این قانون خیلی خوشش اومد، برای همین تصمیم گرفت خودش هم یه قانون جدید دیگه برای خونه‌شون در نظر بگیره. حالا فکر می‌کنین قانون اون چی بود؟

قهوه‌ای اون روز بعد از شنیدن حرف‌های مامان خرسی رفت روی صندلی کوچولوی چوبی‌اش ایستاد و با صدای بلند گفت: «قانون جدید من اینه که از این به بعد هر کس خواست بیاد تو اتاقم باید یک کلاه زرد و دراز که روش یه دونه پر داشته باشه بذاره رو سرش. بعد هم سه بار با صدایی بلند پشت سرهم بگه: هاها، هی هی، هوهو.»

مامان خرسی و بابا خرسی و خاکستری از این حرف قهوه‌ای حسابی خنده‌شون گرفت و غش‌غش زدن زیر خنده.

اون روز بابا خرسی برای قهوه‌ای و خاکستری توضیح داد که قوانین و مقررات برای نظم دادن به کارها و از روی حساب‌وکتاب به وجود میان، نه همین‌جوری بدون فکر و برای تفریح و سرگرمی.

گل‌های قشنگم! هاها، هی هی، هوهو، شما هم خنده‌تون گرفت، نه؟

خب، وجود قانون و مقررات و احترام به اون‌ها باعث می‌شه که زندگی ما آدم‌ها نظم پیدا کنه. مثلاً همین قانون مربوط به راهنمایی و رانندگی خیلی مهمه دیگه! راستی شما می‌تونید برای نظم دادن به کارهاتون برای خودتون یه قانون بذارین. هر موقع که با وسایل بازیتون بازی کردین، اون‌ها رو بذارین سر جاشون. درسته؟ رختخوابتون رو مرتب بکنید. صبح قبل از صبحانه حتماً دستهاتونو بشورید. مسواک بزنید. بله! سلام و احوالپرسی بکنید با مامان و بابا. بعد بشینید قشنگ صبحانه میل بکنید. نوش جونتون!

خب حالا دیگه بخوابید تا فردا صبح بتونین حسابی صبحانه بخورید.

خداحافظ تا فردا شب!

متن پایان قصه ها و داستانگنجشک لالا
سنجاب لالا
آمد دوباره مهتـــاب، لالا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
گُل زود خوابیـــد، مثلِ همیشـــه
قورباغه، ساکت! خوابیــده بیشـه
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
جنگل لا لالا
برکه لا لالا
شب بر همه خـوش تا صبحِ فــردا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=58991

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *