قصه کودکانه گربه‌ی باغبون – موشیما

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون

یک روز جیمی، که یک گربه‌ی بامزه بود، یک فکر بکر به سرش زد!!!

درواقع این بهترین فکر دنیا بود!!! اون می‌خواست که یک باغ برای خودش درست بکنه!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 1

بعد از مدتی که حسابی فکر کرد، تصمیم گرفت که چی باید بکاره!!

سالی سگه که حسابی تعجب کرده بود، پرسید:

می‌خوای کلم بروکلی بکاری؟؟؟

دلیل این تصمیم برای جیمی خیلی واضح بود!!! همین‌طور که داشت بذر کلم بروکلی رو می‌کاشت به سالی سگه گفت:

گل‌ها اصلاً هیجان‌انگیز نیستن!!! نمی‌شه خوردشون!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 2

سایمون که یک عنکبوت خیلی‌خیلی باهوش بود، پرسید:

خاک باغچه کرم داره؟؟ من شنیدم برای این‌که سبزی‌ها زود رشد بکنن، باید حتماً چند تا کردم توی خاک باشه!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 3

جیمی هیچی از کرم‌ها نمی‌دونست. به خاطر همین تیا، طوطی زیبا از چند تا کرم دعوت کرد تا به باغچه‌ی جیمی بیان و یک کار خیلی مهم انجام بدن!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 4

هرروز جیمی باغچه رو آب می‌داد، سالی سگه علف‌های هرز رو می‌کند و تیا، طوطی زیبا دنبال کرم‌های ابریشم می‌دوید و اونا رو فراری می‌داد!! سایمون، عنکبوت باهوش هم مگس‌ها رو می‌گرفت!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 5

خیلی زود کلم بروکلی‌ها رسیدن و وقت چیدنشون شد!!

تیا، طوطی زیبا به گنجشک‌های مهربون گفت:

این جیمیه!!! بهترین باغبون اینجا!

جیمی با خوشحالی گفت:

البته دوستام خیلی‌خیلی به من کمک کردن!!

و جیمی درست می‌گفت!!!

قصه کودکانه گربه‌ی باغبون 6

courtesy of mooshima.com



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *