قصه کودکانه وزوزوها زنبورهای پرتلاش

قصه کودکانه: وزوزوها / چه زنبورهای پرکاری!

قصه کودکانه

وزوزوها

 

جداکننده متن Q38

ـ نویسنده: براون واتسون
ـ مترجم: مژگان شیخی

به نام خدا

آقای کشاورز با عصبانیت توی آشپزخانه‌اش این‌طرف و آن‌طرف رفت پنجره را باز کرد و گفت: «بروید بیرون زنبورهای نادان! می‌خواهید از گل‌های کاشی‌های آشپزخانه‌ی من گرده جمع کنید! بروید دنبال گل‌های واقعی!»

وزوز… وزوز… زنبورها از آشپزخانه بیرون رفتند.

وزوز... وزوز... زنبورها از آشپزخانه بیرون رفتند.

آقا، اسبه یک اسب جدی و دانا بود. او گفت: «به این زنبورها نگاه کنید، دوستان! آن‌ها وزوز می‌کنند و این‌طرف و آن‌طرف می‌روند تا گرده‌های گل جمع کنند و عسل درست کنند. با این کارشان گرده‌های گل را پخش می‌کنند و گیاهان جدیدی به وجود می‌آورند.»

او ناگهان حرفش را قطع کرد و با تعجب گفت: «اینجا را نگاه کن خانم الاغه! زنبورها دوروبر کلاه تو می‌چرخند. فکر می‌کنم می‌خواهند از گل‌های روی کلاهت گرده جمع کنند.»

خانم الاغه کلاهی پر از گل‌های جورواجور روی سرش بود.

به این زنبورها نگاه کنید، دوستان! آن‌ها وزوز می‌کنند

خانم گاوه مشغول علف خوردن بود. او ماع ماعی کرد و گفت: «حالا هم آمده‌اند و دور این آلاله‌ها وزوز می‌کنند.»

آقا اسبه باز گفت: «گفتم که… آن‌ها می‌خواهند عسل درست. کنند برای همین هم باید تا می‌توانند گرده‌های گل جمع کنند.»

خانم الاغه مثل‌اینکه از حرف‌های آقا اسبه خوشش آمده بود. پس دوباره حرف او را تکرار کرد و گفت: «وقتی زنبورها گرده جمع می‌کنند، با پخش کردن گرده‌ها به گیاهان کمک می‌کنند تا گیاهان جدیدی به وجود بیاورند.»

ناگهان سرش را بالا گرفت و با عرعر بلندی گفت: «آنجا را ببینید! رفتند به‌طرف زمین سبزیجات! ولی چرا آنجا؟ می‌خواهند گرده‌های چه گلی را جمع کنند؟»

آقا اسبه گفت: «فهمیدنش کاری ندارد. بیایید برویم و ببینیم چه‌کاری می‌خواهند بکنند.»

زمین سبزیجات پر از سبزی‌های جورواجور بود: نخود سبز، گوجه‌فرنگی، کلم و کاهو.

زنبورها آنجا هم بیکار نبودند و تند و تند گرده جمع می‌کردند. دور گل‌های نارنجی نخودفرنگی و گل‌های زرد کدو می‌گشتند و وزوز می‌کردند: وزوز… وزوز …

خانم‌ الاغه گفت: «چه زنبورهای پرکاری! زحمت می‌کشند و گرده جمع می‌کنند تا برای آقا کشاورز عسل درست کنند.»

«چه زنبورهای پرکاری!»

آقااسبه سرش را بالا گرفت و آرام و شمرده گفت: «بله…آن‌ها به گیاهان کمک می‌کنند تا گیاهان جدیدی به وجود بیاورند. با این کار این زنبورها گل و گیاه زیاد می‌شود و ما برای زمستانمان کلی غذا داریم.»

خانم گاوه ماع ماع کرد و گفت: «چه زنبورهای پرکاری!» و باز مشغول علف خوردن شد.

زنبورهای وزوزو هم همین‌طور این‌طرف و آن‌طرف می‌گشتند. گرده جمع می‌کردند و وزوز می‌کردند: وزوز… وزوز…

اسبها و کلاغ و دسته گل

the-end-98-epubfa.ir



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *