تبلیغات لیماژ بهمن 1402
خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت. او هرروز چند تا کتاب می‌خواند و از کتاب‌ها چیزهای زیادی یاد می‌گرفت. د

قصه کوتاه و کودکانه: کتابدار کوچولو

کتابدار کوچولو
نویسنده: مهری طهماسبی دهکردی

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ‌کس نبود

خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت. او هرروز چند تا کتاب می‌خواند و از کتاب‌ها چیزهای زیادی یاد می‌گرفت. دوستانش روز تولدش به او کتاب هدیه می‌دادند. پدر و مادرش هر وقت به بازار می‌رفتند و می‌دیدند کتاب خوب و مناسب ِ تازه‌ای چاپ شده و به بازار آمده، آن را برایش می‌خریدند…

نقلی همه‌ی کتاب‌ها را با دقت می‌خواند و آن‌ها را در یک قفسه در اتاقش می‌گذاشت. یک روز دید تعداد کتاب‌هایش آن‌قدر زیاد شده که دیگر توی قفسه جا نمی‌شوند. او به فکر افتاد تا قفسه‌ی دیگری در اتاقش بگذارد اما برای قفسه‌ی جدید، جای کافی نداشت. در این فکر بود که با کتاب‌هایش چه‌کار کند که آهو خانم به دیدنش آمد.

آهو خانم معلم مدرسه‌ی جنگل بود. او به نقلی گفت: «دختر قشنگم، من خیلی خوشحالم که می‌بینم تو به کتاب خواندن علاقه داری؛ دلم می‌خواهد بقیه‌ی بچه‌ها هم مثل تو باشند. ولی ما توی جنگل کتابخانه‌ی عمومی نداریم. من می‌خواهم یک کتابخانه‌ی عمومی درست کنم و در آن کتاب‌های خوبی بگذارم تا همه‌ی بچه‌ها بیایند و کتاب امانت بگیرند و بخوانند.»

آهو خانم به قفسه‌ی کتاب‌های نقلی اشاره کرد و ادامه داد: «می‌بینم که تو کتاب‌های زیادی داری. راستی وقتی کتابی را می‌خوانی، با آنچه می‌کنی؟» نقلی جواب داد: «هیچی، می‌گذارم توی قفسه‌ی کتاب‌ها تا خراب و کثیف نشود»

آهو خانم گفت: «از این کتاب‌ها به دوستانت نمی‌دهی تا بخوانند؟» نقلی گفت: «نه تا حالا کسی از من کتاب نخواسته است». آهو خانم گفت: «نقلی جان، من در مدرسه یک کتابخانه درست می‌کنم و از تمام حیوانات جنگل می‌خواهم تا کتاب‌هایی را که دیگر لازم ندارند به این کتابخانه هدیه کنند. بعد این کتاب‌ها را به کسانی می‌دهیم که آن‌ها را نخوانده‌اند. به‌این‌ترتیب همه می‌توانند با خواندن کتاب‌های جدید، چیزهای تازه یاد بگیرند.»

نقلی فکری کرد و با خوشحالی گفت: «چه فکر خوبی! من باکمال میل به شما کمک می‌کنم.» آهو خانم و نقلی به مدرسه رفتند. به همه‌ی حیوانات اطلاع دادند که برای کتابخانه به کتاب نیاز دارند. طولی نکشید که حیوانات جنگل کتاب‌های اضافی را آوردند و به کتابخانه هدیه کردند. قفسه پر از کتاب شد. نقلی هم تعدادی از کتاب‌های قدیمی‌اش را در کتابخانه‌ی مدرسه گذاشت.

از آن روز به بعد بیشتر حیوانات به مدرسه می‌آمدند و کتاب‌های کتابخانه را می‌گرفتند و می‌خواندند تا چیزهای تازه یاد بگیرند. نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه. او به حیوانات جنگل کتاب امانت می‌داد و آن‌ها را راهنمایی می‌کرد تا کتاب‌هایی را که لازم دارند بگیرند و بخوانند. نقلی کتابدار کوچولوی مهربان جنگل بود و همه دوستش داشتند.



لینک کوتاه مطلب : https://www.epubfa.ir/?p=9151

***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *