قصه-های-شیرین-فیه-ما-فیه-مولوی-کاسه‌ای-از-آب-دریا

قصه های شیرین فیه ما فیه: کاسه‌ای از آب دریا

قصه های شیرین فیه ما فیه مولوی

 

کاسه‌ای از آب دریا

 

نویسنده: مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

بازنویس: محمدکاظم مزینانی

جداکننده متن مذهبی

به نام خدا

کسی گفت: «ما همه ویژگی‌های آدم را شناخته‌ایم و یک سر مو چیزی از ما پنهان نمانده است. از مزاج و طبیعت آدم گرفته تا گرمی و سردی‌اش. بااین‌همه بر ما آشکار نشده است که چیست آن چیزی که در اندرون بر جای خواهد ماند؟»

مولانا پاسخ داد: «اگر پاسخ این پرسش با گفتن آشکار می‌شد که به این‌همه کوشش و ستیزه نیازی نبود. آنگاه دیگر کسی خود را به رنج و دردسر نمی‌انداخت. آن‌چنان‌که کسی در کنار دریا، به‌جز آب شور و نهنگ و ماهی چیز دیگری نبیند و بگوید: «پس این گوهر کجاست؟» آیا گوهر تنها با دیدن به دست می‌آید؟ اگر او هزاران بار آب دریا را با کاسه‌ای بردارد، بازهم گوهری نمی‌یابد. در آنجا، شناگری باید باشد تا گوهر را به چنگ بیاورد؛ آن‌هم شناگری چالاک و نیکبخت.

این دانش‌ها و هنرهای آدمی، همان کاسه کاسه آب برداشتن است از دریا. راهِ یافتن گوهر این نیست. کسانی هستند که به همه‌ی هنرها آراسته‌اند، دارای مال و جمال‌اند، اما در اندرونشان نشانی از آن معنا نیست. کسانی نیز هستند که از مال و جمال برخوردار نیستند و زبانِ گشاده و شیوایی ندارند، اما آن معنا در اندرونشان موج می‌زند. آن معنا، همان چیزی است که انسان به خاطر آن از سایر آفریده‌ها برتری یافته است.

این هنرها و آرایش‌ها، مانند نشاندن گوهر است بر پشت آینه، روی آینه از این گوهرها بی‌نیاز است، تنها باید آن را صفا داد. این زشت رویانند که تنها به پشت آینه نگاه می‌کنند، زیرا آینه، سخنگویی راست‌گوست؛ درحالی‌که زیبارویان تنها خواهان روی آینه‌اند، چراکه آینه، برگردان زیبایی آن‌هاست.

یکی از دوستداران یوسف از سفر رسید و یوسف از او پرسید: «برای من ره‌آورد چه آورده‌ای؟»

آن مرد پاسخ داد: «چه چیز است که تو نداشته باشی و به آن نیازمند باشی؟ برای تو که از تو خوب‌تر چیزی نیست، آینه به ارمغان آورده‌ام تا هر دم روی خود را در آن به تماشا بنشینی.»

چه چیز است که خداوند ندارد و به آن نیازمند است؟ دلی روشن که خود را در آن ببیند.



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *