کتاب داستان آموزشی کودکان
در مصرف آب
چطور در مصرف آب صرفهجویی کنیم؟
آموزش مهارتهای اجتماعی و زندگی به کودکان و نونهالان
تصویرگران: علی خوش جام – یاسمن اکبری
به نام خدای مهربان
اسم این پسر، سامان است. سامان پسر خیلی خوبی است. یکی از کارهای خیلی خوب او این است که هیچوقت نمیگذارد آب، بیهوده هدر برود. سامان وقتی میخواهد دست و صورتش را بشوید، شیرِ آب را خیلی کم باز میکند. چون میداند که اگر شیر آب را زیاد باز کند، آب هَدَر میرود و این کار اصلاً خوب نیست.
سامان وقتی میخواهد دندانهایش را مسواک بزند، به یک مسواک و یک خمیردندان در یک لیوان احتیاج دارد. او لیوان خود را پر از آب میکند و کنار میگذارد. بعد مقداری خمیردندان روی مسواکش میگذارد. وقتی دندانهایش را بهخوبی مسواک زد، با همان یک لیوان آب، دهانش را میشوید. سامان هیچوقت هنگام شستن دندانهایش، شیر آب را باز نمیگذارد. او میداند که در مدت مسواک زدن، اگر شیر آب را باز بگذارد، آب هدر میرود.
سامان توی حمام یک وان کوچک پلاستیکی دارد. او وقتی به حمام میرود، اول آن وان کوچکش را پر از آب میکند. بعد با یک کاسه از توی وان آب برمیدارد و روی سرش میریزد. وقتی پدرش سر و بدن سامان را میشوید، سامان با کاسهاش از توی وان، آب روی کفهای سر و بدنش میریزد و خودش را میشوید. بعد زیر دوش میرود و زود بیرون میآید؛ البته او میداند که سر و بدنش باید از کف و کثیفی، پاک و تمیز شود؛ اما این را هم بهخوبی میداند که اگر میخواهد پاک و تمیز شود، حتماً لازم نیست مدت زیادی زیر دوش آب بایستد. چون اینطوری آب هدر میرود.
سامان یک خواهر کوچولو دارد. خواهر کوچولوی او دو سال بیشتر ندارد. او آببازی را خیلی دوست دارد. همیشه میخواهد به حیاط برود و شیلنگ آب را بردارد و توی حیاط بچرخد و همهجا را خیس کند. بعد هم شیلنگ آب را روی سرش بگیرد و خودش را خیس کند و بخندد؛ اما سامان هیچوقت نمیگذارد خواهر کوچولویش اینطوری آببازی کند؛ چون آب هدر میرود. او با مهربانی شیر آب را میبندد و شیلنگ را گوشهای جمع میکند، اگر خواهرش گریه کند، او را با وسیلۀ دیگری سرگرم میکند. سامان میداند که خواهرش هنوز خیلی کوچک است و نمیداند که با آببازی کردن، آب را هدر میدهد.
سامان هرروز حیاط را جارو میکند و آشغالها و برگها را با خاکانداز جمع میکند و در سطل زباله میریزد. سامان هیچوقت برگها و آشغالها را با فشار آب جمع نمیکند. چون میداند اینطوری آب خیلی زیادی هدر میرود.
سامان وقتی صبح از خواب بیدار میشود، به گلدانهایش آب میدهد. او همیشه از آبِ توی پارچ که از شب مانده است، گلدانهایش را آب میدهد. او هیچوقت آن را دور نمیریزد. چون میداند که با این کار، آب هدر میرود و این کار خیلی اشتباه است.
سامان وقتی تشنهاش میشود، لیوانش را پر از آب نمیکند. او نصف لیوانش را آب میکند. اگر بازهم تشنهاش بود، دوباره نصف لیوانش را آب میکند و مینوشد؛ چون میداند که اگر لیوانش را پر از آب کند، ممکن است نتواند تمام آن را بنوشد و مجبور بشود که مقداری از آن را دور بریزد.
سامان وقتی شیر آب را میبندد، دقت میکند که شیر، محکم بسته شود و چکه چکه نکند، اگر نتواند آن را محکم ببندد، از بزرگترهایش کمک میگیرد. او میداند که اگر شیر آب چکه کند، آب هدر میرود. یک روز پدرش گفت: «قطرهقطره جمع گردد، وانگهی دریا شود!»
آن روز سامان با خودش فکر کرد که اگر شیر آب چکه کند، مثل این است که یک دریا آب هدر رفته باشد. او از آن روز به بعد مراقب بود که شیرهای آب چکه نکنند و آب، قطرهقطره هدر نرود.
سامان تابستانها را خیلی دوست دارد؛ اما گرمای خیلی زیادِ تابستان را دوست ندارد و وقتی گرمش میشود، کمی آب به سروصورتش میزند تا خنک شود. او هیچوقت سرش را زیر شیر آب نمیگیرد. چون میداند که با این کار، هم ممکن است سرما بخورد و هم آب زیادی هدر برود. او میداند که در تابستان، کمآبی است و نباید حتی یک قطره آب هم هدر برود.
سامان میداند کولر برای اینکه باد خنکی داشته باشد، باید پر از آب باشد؛ اما گاهی آب از کولر به بیرون چکه میکند. سامان مواظب است تا هر وقت آب از کولر بیرون ریخت، خیلی زود به پدرش بگوید تا پدرش آن را تعمیر کند و آب هدر نرود. یک روز سامان دید که از کولر همسایهشان آب میریزد. او اول از مادرش اجازه گرفت و بعد به درِ خانۀ آنها رفت و خیلی مؤدبانه گفت:
«ببخشید! از کولر شما آب میریزد. اینطوری آب هدر میرود. خودتان خوب میدانید که کمآبی است. لطفاً کولرتان را درست کنید.»
همسایه دستی به سر سامان کشید و گفت: «چه پسر خوبی! آفرین پسر گل. همین حالا میروم و شیر آب کولر را میبندم.»
سامان دوست دارد اتومُبیل پدرش همیشه تمیز و براق باشد. او گاهی با یک دستمال نمناک، آن را تمیز میکند. هرجایی را هم که دستش نرسد، پدرش تمیز میکند. سامان هیچوقت برای تمیز کردن اتومُبیل پدرش از شیلنگ آب استفاده نمیکند؛ چون میداند که اینطوری، آب خیلی زیادی هدر میرود و اگر همه بخواهند اتومبیلهایشان را با آب بشویند، با این کمآبی، حتماً آب منزل قطع میشود. آنوقت حتی آب برای خوردن هم نمیماند.
سامان دوست دارد باغچۀ حیاطشان را آب بدهد تا گلها و درختها همیشه شاداب و زیبا باشند؛ اما بهخوبی میداند که چه وقت و چه طوری باید به باغچه آب بدهد، یعنی هر صبح و بعدازظهر. سامان میداند که در فصل تابستان، هوا گرم است و نباید وقتی خورشید خانم توی آسمان است، به باغچه آب داد. چون اگر در آن ساعت به باغچه آب بدهیم، آبها در اثر گرما بخار میشوند و به گلها و گیاهان نمیرسند. برای همین، نزدیک غروب باید به آنها آب بدهیم؛ یعنی وقتیکه خورشید خانم آرامآرام میرود تا پشت کوهها قایم شود. سامان میداند که برای آب دادن به باغچه، باید از آبپاش استفاده کند. چون اگر بخواهد با شیلنگ به باغچه آب بدهد، ممکن است فشار آب زیاد باشد و گلها و ساقههای کوچک درختان را بشکند.
سامان خیلی مراقب است که هم خودش، هم مادر و پدرش و هم خواهر کوچکش آب را هدر ندهند. او حتی در خیابان هم مراقب است که کسی آب را هدر ندهد. یک روز سامان توی کوچه، خانم همسایه را دید که با شیلنگ آب، جلوی درِ خانهشان را میشست. آن خانم شیر آب را تا آخر باز کرده بود. سامان ناراحت شد؛ اما خیلی مؤدبانه سلام کرد و گفت: «ببخشید! لطفاً جلوی خانهتان را با آب نشویید؛ اینطوری آب خیلی زیادی هدر میرود. شما میتوانید آشغالها را با جارو و خاکانداز جمع کنید و توی سطل زباله بریزید. کمآبی است. نباید آب را هدر داد. چون ممکن است آب قطع شود. از شما خیلی متشکرم!»
آن خانم زود رفت و شیر آب را بست. بعد دستی بر سر سامان کشید و گفت: «آفرین! تو پسر خوبی هستی! متشکرم که به من یادآوری کردی آب را هدر ندهم!»
یک روز که مادر ظرفها را میشست، شیر آب را خیلی باز کرده بود. سامان مؤدبانه به مادرش گفت: «مامان جان! لطفاً شیر آب را کمتر باز کن. اینطوری آب هدر میرود. ما نباید آب را هدر بدهیم. این را خودِ شما به من گفتهاید.»
مادر با شنیدن حرف سامان، شیر آب را فوری بست. بعد سامان را بوسید و گفت: «تو خیلی پسر خوبی هستی. من به داشتن پسری مثل تو افتخار میکنم. آفرین پسر گلم!»
راستی! اگر تو ببینی که پدرت شیلنگ آب را روی اتومُبیلش گرفته است تا آن را بشوید، چهکار میکنی؟ با دقت به اطراف خود نگاه کن. شاید چیزهای دیگری هم باشد که برای هدر نرفتن آب، باید آنها را هم در نظر بگیری.
(این نوشته در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۰ بروزرسانی شد.)