۰
خاطره
دو مرد بعد سالها در اتوبوس یکدیگر را دیدند و مشغول صحبت شدند.
یکیشون گفت: «یادته؟ سال آخر دبیرستان! چه کتکی از بابام خوردم؟!… چون از ریاضی تجدید آوردم، نمیدونم کدوم نامردی جزوه من رو کش رفت و باعث شد که ترک تحصیل کنم.»
دیگری هم در حال خنده گفت: «گذشتهها گذشته! ولی خودمونیم ها! عجب جزوهای بود!»
در ایستگاه بعدی یکی از در جلویی و دیگری از در عقب با کلی خشم پیاده شدند.
۰