يک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسيد: آيا می‌توانید راهي غیرتکراری براي ابراز عشق، بيان کنيد؟

داستان آموزنده «بی‌ریاترین بيان عشق به همسر در مقابل ببر وحشي»

0
0

بی‌ریاترین بيان عشق به همسر در مقابل ببر وحشي

نهايت عشق!

يک روز آموزگار از دانش‌آموزانی که در کلاس بودند پرسيد: آيا می‌توانید راهي غیرتکراری براي ابراز عشق، بيان کنيد؟

برخي از دانش‌آموزان گفتند با «بخشيدن» عشقشان را معنا می‌کنند. برخي «دادن گل و هديه» و «حرف‌های دل‌نشین» را راه بيان عشق عنوان کردند. شماري ديگر هم گفتند «باهم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختي» را راه بيان عشق می‌دانند. در آن بين، پسري برخاست و پيش از این‌که شيوه دلخواه خود را براي ابراز عشق بيان کند، داستان کوتاهي تعريف کرد:

يک روز زن و شوهر جواني که هر دو زیست‌شناس بودند طبق معمول براي تحقيق به جنگل رفتند.

آنان ‌وقتي به بالاي تپّه رسيدند درجا ميخکوب شدند. يک قلاده ببر بزرگ، جلوي زن و شوهر ايستاده و به آنان خيره شده بود. شوهر، تفنگ شکاري به همراه نداشت و ديگر راهي براي فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پريده بود و در مقابل ببر، جرئت کوچک‌ترین حرکتي نداشتند. ببر، آرام به‌طرف آنان حرکت کرد.

همان لحظه، مرد زیست‌شناس فريادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دويد و چند دقيقه بعد ضجه‌های مرد جوان به گوش زن رسيد. ببر رفت و زن زنده ماند. داستان به اينجا که رسيد دانش‌آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.

راوي اما پرسيد: آيا می‌دانید آن مرد در لحظه‌های آخر زندگی‌اش چه فرياد می‌زد؟

بچه‌ها حدس زدند حتماً از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!

راوي جواب داد: نه آخرين حرف مرد اين بود که «عزيزم، تو بهترين مونسم بودي. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت هميشه عاشقت بود.››

قطره‌های بلورين اشک، صورت راوي را خيس کرده بود که ادامه داد: همه زیست‌شناسان می‌دانند ببر فقط به کسي حمله می‌کند که حرکتي انجام می‌دهد و یا فرار می‌کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش‌مرگ مادرم شد و او را نجات داد. اين صادقانه‌ترین و بی‌ریاترین راه پدرم براي بيان عشق خود به مادرم و من بود.

0
0


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

***