زمستان بود و هوا سرد. همهجا پر از برف و یخ. آقا گرگه هرچه اینطرف و اون طرف گشت، غذایی پیدا نکرد. خیلی گرسنهاش بود. در این موقع، آقا روباهه را دید که تعداد زیادی ماهی گرفته بود و با خودش میبرد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : ماهیگیر
قصه کودکانه ماهیگیر و همسرش / عاقبت حرص و طمع
روزی روزگاری یک ماهیگیر و همسرش باهم در یک کلبه کوچک کنار دریا زندگی میکردند. ماهیگیر هرروز با قلاب و نخ ماهیگیریاش برای صید ماهی بیرون میرفت ساعتها تلاش میکرد تا بتونه یه ماهی بگیره.
بخوانیدداستان آموزنده: ماهیگیر خوشبخت / خدا پاداش نیکوکاری را می دهد
فاطمه یکی از باهوشترین و زیباترین دختران دهکدهی خود بود و پدرش تصمیم داشت او را به مرد ثروتمندی بدهد که با آسایش و راحتی زندگی نماید؛ اما یک روز قاسم ماهیگیر به خانه آنها آمد و فاطمه را از پدرش خواستگاری کرد.
بخوانیدقصه کودکانه پیش از خواب: بچه های طلایی / ماهیگیر و ماهی جادویی
زن و مرد فقیری بودند که از راه ماهیگیری زندگی میکردند. آنها چیزی جز یک کلبهی کوچک نداشتند و زندگیشان بهسختی میگذشت. حتی بعضی وقتها بهزور میتوانستند شکمشان را سیر کنند. روزی مرد برای گرفتن ماهی، تورش را در آب انداخته و منتظر نشسته بود.
بخوانیدکتاب داستان کودکانه: صیاد و غول دریا || داستانی از هزارویکشب
در یکی از روستاهای دورافتاده، مرد ماهیگیری به همراه همسر و تنها فرزندش زندگی میکرد. او روزها به کنار دریا میرفت و سه بار تور در آب میانداخت. ماهیگیر از اولین روزی که تور انداختن را آموخته بود، با خود عهد کرده بود، در هرروز فقط سه بار تور در آب بیندازد.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر