سالها قبل در شهری کوچک، پسری زندگانی میکرد به نام پیتر. او یکی از تنبلترین بچههای روی زمین بود. او هیچگاه تکالیف مدرسه خود را انجام نمیداد و پیوسته در سرِ کلاس دیرتر از سایرین حاضر میشد.
بخوانیدبایگانی/آرشیو برچسب ها : تنبلی
داستان کودکانه پیش از خواب: ژولی و حلزون ها / تنبلی خیلی زشته
هوا روشن شده بود. مادر، چند بار «ژولی» را صدا کرد و از او خواست که از خواب بیدار شود و خود را برای رفتن به مدرسه آماده سازد؛ اما ژولی کوچولو که اصولاً دختر تنبلی بود، خودش را لای لحاف بیشتر پیچید و خوابید.
بخوانیدقصه کودکانه آموزنده: روباه خوابآلوده / تنبلی و خوابآلودگی انسان را ناتوان میکند
یکی بود یکی نبود. توی یک بیشهی سبز، روباهی زندگی میکرد. این روباه خیلی لاغر بود. هرکس این روباه را میدید با خودش میگفت: «روباه حتماً چیزی برای خوردن پیدا نمیکند.»
بخوانیدقصه ایرانی الاغ تنبل / عاقبت بد تنبلی
روزی روزگاری مرد هیزمشکنی در روستایی زیبا و خوش آبوهوا زندگی میکرد. مرد هیزمشکن در اسطبل خانهاش یک الاغ و یک شتر داشت. این دو حیوان ابزار کارش بودند و بهوسیلهی آنها روزگارش را میگذراند.
بخوانیدقصه آموزنده داوینچی: تیغ / تنبلی و بیکاری، انسان را ضعیف و بیمایه می کند
روزگاری، تیغ قشنگی بود که در دکان کوچک یک سلمانی کار میکرد. یک روز که هیچکس در دکان نبود، از غلافش در آمد و رفت زیر نور آفتاب نشست. وقتی دید که نور آفتاب چقدر تنش را درخشان کرده، از دیدن درخشندگی خودش مغرور شد.
بخوانید
ایپابفا: دنیای کودکی قصه های صوتی کودکان، داستان و بیشتر